Daftar Yaddasht

18.8.06

وضعیت کارگاه‌های زنانه[1]؛

بعد از سوال و جواب از مغازه دارای بازار کرک فهمیدم کارگاه هایی هست که توی اونها گاهی بیش‌تر از 600 زن مشغول کار هستند. آدرس چندتا از این کارگاه‌ها رو گرفتم و فردای اونروز راه افتادم رفتم. یه در کوچک و نا چیز که فکر می‌کردی در یک خونه 50 متریه،‌ از یکی دونفری که اون دور و برا بودن یه اجازه اکی گرفتم و وارد شدم؛
یکه تیکه گونی رو که به عنوان پرده بلافاصله بعد از در نصب کرده بودن زدم کنار و رفتم تو، یه حیاط خیلی بزرگ بود که با تیکه‌های گونی پارتیشن بندی شده بود،‌ تقریبا 2 تا قسمت اصلی که یک راهرو در وسطش درست شده بود، سه چهار تا خانم نشسته بودن اون وسط و داشتن ناهارشون رو می‌خوردن و می‌گفتن و می‌خندیدن،‌ به سالن یا به عبارتی به قسمت سمت راست رفتم،‌ شاید بیشتر از 400 زن و دختر بچه چسبیده به‌هم نشسته بودن روی زمین وا کیسه‌های کرک و موی پاک کرده و پاک نکرده در مقابلشون؛ همه مشغول جدا کردن کرک از مو بودن، فضای اونجا رو شاید بشه تصور کرد، پر از غبار و تیکه‌های کرک معلق توی هوا،‌ یک سرک کشیدم و با چند تا خانمی که همون جلو نشسته بودن یه حال و احوالی کردم، به نظر می‌اومد بیشترشون از اقوام ازبک و هزاره باشن، خیلی‌هاشون سال‌هاست که اینجا کار می‌کنن حتی بیشتر از 10 سال،‌ خدیجه می‌گفت: آدم که سواد نداشت باید این کارا رو کنه و سختی بکشه،‌ بهشون گفتم زمستون وضعیت چطوره اینجا سرد نیست؟؛ ‌گفتن نه زمستان دور و بر رو پلاستیک می‌کشن و خیلی سرد نمی‌شه،‌یه هو به در صد احتمال آتش‌سوزی در این فضای خطرناک در زمستون فکر کردم، اما خوب هیچی نپرسیدم، اونجا دخترای 6-7 ساله هم کار می‌کنن، هر چند تبحر بزرگ‌تر‌ها رو ندارن اما خوب به هر حال باید آموخته بشن، به نظر می‌رسید اکثر زنها و بچه‌هایی که اینجا کار می‌کنند یا سرپرست ندارن یا به هر حال به نوعی نقش سرپرست یا کمک سرپرست خانوار رو دارن؛ چون در همون چند دقیقه‌ای که نشستم فهمیدم اون چندتا دختربچه‌ای که مشغولند صغیر هستند،‌ یعنی پدرشون رو از دست دادن و مجبورن در تامین معاش خانواده اندازه خودشون تلاش کنن؛

تقریبا همه از 5 یا 6 صبح می‌آن اینجا و 2-3 کیلو کرک تحویل ‌می‌گیرن و اغلب تا 4-5 بعد از ظهر همون مقدار و پاک می‌کنند و 80 روپیه یعنی تقریبا 1 دلار و نیم بابتش دریافت می‌کنن، گاهی اوقات جنس کرک بده و ممکنه همین مقدار رو هم نرسن پاک کنن، به غیر از این هیچ مزایای دیگه‌ای هم ندارن،‌....؛‌ یاد کار کردن زن‌ها در کارخونه‌های نساجی زمان انقلاب صنعتی افتادم که قدیما تو فیلم‌ها می‌دیدیم، همون بیگار‌ی‌هایی که منجر به جنبش‌های مختلف و ریز و درشت اجتماعی شد، ‌با این تفاوت که اون موقع زنها با دستگاه کار می‌کردن و الان بعد از گذشت 100 سال هنوز ماشینی برای انجام این کار اینجا نیومده و نمی‌دونم درس‌هایی که بعد از تشکیل و به اصطلاح رشد اون جنبش‌ها گرفته شده قراره کجا به کار بیاد؛

بالای سر خانم‌ها یک آقای خیلی مسنی هم بود که ظاهرا حساب و کتاب کارا رو داشت؛‌ از وقتی که نشستم اونجا هرکی اومد و رفت ازم سوال کرد که چی می‌خوام حتی در کیفم رو هم باز کردن که ببینن چی توشه، و البته همه می‌خواستن که بازم برم ببینمشون؛

در کارگاه دیگه‌ای که دیدم وضعیت یه کم بهتر از اینجا بود، اولا برای دیدن کارگاه باید از رییس کارخونه اجازه می‌گرفتم که دفتر بسیار بزرگی در همون محل داشت با چندین نفر پرسنل، بعد از اینکه اونم من و سین جیم کرد و من هم اطلاعاتی ازش گرفتم موافقت کرد که کارگاه رو ببینم، اینجا خیلی از محل قبلی خلوت تر بود‌،‌هر چند اونطور که گفتن بعضی مواقع اینجا هم همون وضعیته، اما زن‌ها نسبتا از کارفرماشون راضی بودن،‌ یک سالن خیلی بزرگ با سقف بلند و گنبدی، اینجا هم نشستم و یک مقدار کرک پاک کردم تا حدودی فرق انواع کرک رو فهمیدم،‌یه کم با خانم‌ها خوش و بش کردم و بعدشم خداحافظی...؛‌

این فضاها و این کارها و این آدم‌ها و این تجارت‌ها رو که می‌بینم، مناسبات جنسیتی برام معنا پیدا می‌ کنه و تفاوت‌های جنسیتی رو راحت تر می‌فهمم....؛

(1) کارگاهایی از این دست زیادن، بعضی‌ها مخصوص کرک، بعضی‌ها پاک کردن میوه‌های خشک مثل پسته و بادوم و خیلی موارد دیگه؛

13.8.06

تجارت کرک بز در هرات

یه دوستی از اونوردنیا یه درخواست عجیبی از من کرد. عجیب از این لحاظ که این درخواست هیچ مناسبتی با اون دوست نداشت. یک خانم پرفسور و محقق انگلیسی که می‌خواست وضعیت بازار و قیمت کرک و موی بز در افغانستان رو بدونه. اولش فکر کردم عجب کار مشکلیه اما چاره‌ای نبود و باید انجامش می دادم. بعد از یک کم پرس‌و جو و با یه ذره اطلاعات بلند شدم رفتم بازار کرک فروش‌ها پشت ارگ. دیدم عجب دنیاییه. از ماشین که پیاده شدم،‌ دیدم مغازه دارا گله به گله نشستن دم مغازه‌هاشون و دارن با هم گپ می‌زنن. یه راست رفتم پیش یه آقای ریش سفیدی که بعدا فهمیدم اسمش غلام رسوله. از اول هم اتمام حجت کردم که من نه خریدارم و نه فروشنده فقط می‌خوام بدونم نرخا چطوره. بعد از یک گفتگوی خودمونی و درست و حسابی کلی اطلاعات به دست اومد از این قرار که قیمت کرک از 1 من 20 دلار شروع میشه تا 67 دلار که بهترین و مرغوبترین نوع کرکه. 1 من اینجا معادل 4 کیلوگرمه و تمام معاملات با واحد 4 کیلو محاسبه می‌شه؛
هرات مرکز خرید و فروش کرک در افغانستانه در حالیکه خودش کرک زیادی تولید نمی‌کنه؛‌ بیشترین و مرغوبترین کرک از بادغیس و میمنه می‌اد و گاهی هم از فراه، چخچران و قندهار؛‌ در ضمن قندهار هم مرکز خرید و فروش پشم در این کشوره؛‌ از کشورهای پاکستان، ایران و ترکمنستان هم کرک وارد میشه و بعد از تمیز کردن و تبدیل کردن به عدل توسط تجار افغانی عمدتا به بلژیک و دوبی صادر می‌شه؛‌ضمن اینکه تجار چینی هم خودشون مستقیم به این جا می‌آن؛‌
کرک پاکستان بدترین کیفیت رو داره و اغلب حدود 20 تا 25 دلار فروخته می‌شه؛‌ کرک ایران به مرغوبی اینجا نیست اما از پاکستان خیلی بهتره و بین 30 تا 50 دلار خرید و فروش می‌شه؛‌ کرکی هم که ازترکمنستان می‌آد از نظر مقدار چندان قابل توجه نیست؛‌

کیفیت کرک با توجه به درصد مویی که توش هست محاسبه می‌شه و زمان چیدن کرک؛‌ بهترین نوع کرک که بهش باری یا بهاری می‌گن و بین 62 تا 67 دلار خرید و فروش می‌شه کرکیه که موقع بهار مستقیم از بز زنده چیده می‌شه و بعد از جدا کردن موها از کرک فروخته می‌شه؛‌ انواع دیگه اونایی هستن که از پوست بز تهیه می‌شن یعنی بعد از ذبح بز پوست اون رو می‌شورن و بهش موادی می‌زنن و به راحتی کرک و مو رو ازش جدا می‌کنن؛ در این شکل معمولا الیاف ضعیف‌تر و کوتاه‌تر از نوع اول هستن؛‌ مویی که از کرک جدا می‌شه عمدتا برای تهیه چادر کوچی‌ها استفاده می‌شه؛‌ همون سیاه‌چادرهایی که عشایر خودمون هم دارن و وقتی که بارون روش می‌آد تمام منفذاش بسته می‌شه و مانع عبور آب به داخل می‌شه؛
کرک به سه رنگ زرد و مشکی و سفید تقسیم می‌شه که نوع سفید از انواع دیگه مقداری ارزونتره؛‌
این کرک رو معمولا کشاورزا در طول سال جمع می‌کنن و هر وقت پول لازم دارن 3-4 من کرک رو به بازار می‌آرن و می‌فروشن که احتمالا به یه دوز و کلکایی هم ازشون خریده می‌شه؛

این جدا کردن و سورت کردن کار خیلی سختیه که علاوه بر زمان بر بودنش فکر نمی‌کنم زیاد بهداشتی هم باشه؛‌
بیشترین نقش رو در این جریان زن‌ها دارن که متاسفانه هیچ‌جا به حساب نمی‌آن؛‌
یه آماری رو یه زمانی سازمان ملل منتشر کرده بود که می‌گفت؛
زنان که نصف جمعیت جهان رو تشکیل می‌دن، دو سوم ساعت کاری جهان را انجام می‌دن و یک دهم درآمد جهان رو دریافت می‌کنن و یک صدم از ثروت جهان رو در اختیار دارن؛‌
محض رضای خدا ایندفعه یه خانمی پیدا بشه که اینجا نقش تاجر رو داشته باشه؛

11.8.06

مربوط به یادداشت قبلی



رسول سیاف- یکی از رهبران مجاهدین؛‌عکس رو هنگام مصاحبه از تلویزیون گرفتم؛‌

مصاحبه یکی از رهبران مجاهدین با شبکه طلوع

یکی از اون روزایی که توی نیمروز تلویزیون نگاه می‌کردم، مصاحبه با رسول سیاف رو دیدم. اون مصاحبه انقدر برام عجیب و البته وقیح بود که بدم نمیاد یه جایی ثبتش کنم. به همین دلیل ضمن تماشای مصاحبه صحبت‌های گرانقدر این آقا رو که باید آب طلا گرفت رو تایپ کردم که موقع ثبتش تهمت به کسی نزده باشم؛
سیاف سر دسته یکی از تنظیمات مجاهداست که زمان جنگ‌های داخلی افغانستان دخل انوری و مزاری رو که رهبرای هزاره‌ها بودن آورد. همون جنایت‌هایی که گهگداری اشاره‌هایی بهشون توی یادداشت‌های قبلیم کردم؛
به عبارتی این آقا در حال حاضر اسمش به عنوان یک جنایت‌کار جنگی تمام اعیار توی ذهن مردم و البته کمیسیون مستقل حقوق بشر که دنبال مصالحه ملی و پیگیر عدالت انتقالی در این کشوره هست. اما اگر من زیر بار رفتم که 20 سال اول زندگیمو مثلا سیاهپوست بودم این آقا هم زیر بار جنایت‌های خودش در دهه‌های اخیر رفت. اینجا بخشی از پرسش و پاسخ خبرنگار شبکه تلویزیونی طلوع رو با این دانشمند فرزانه!!!!؛‌آوردم؛

با هیچکس هیچ نوع تعهد سری ندارم, بالخاصه در مورد مصالح مملکت. ما کدام چیزی را که به خیر ملت است برای ملت انجام داده ایم؛
س: شما در معاملات سیاسی این هنر را دارید که خود را حفظ کنید. این حفظ کردن برای شما به چه قیمتی تمام شد؟
ج: این حفظ شدن ما به خدا مربوط است اگر او بخواهد ما حفظ می مانیم. تلاش من برای حفاظت کشور و نوامیس و آبرو و عزت و آزادی و استقلال کشور و ملت است؛ قدرت اینست که در دل مردم جا داشته باشیم و الان تمام مجاهدان در دل ملت جا دارند و من الان من حیث یک انسان خیر بشریت را می خواهم و من حیث یک مجاهد خیر مجاهدین را می خواهم؛
س: نام برخی از رهبران مجاهدین را در لیست سیاه نهادهای حقوق بشر مطرح کرده اند از جمله شما, شما چطور میبینید؟
ج: متاسفانه مردم ما ازپشت عینکهای سیاه سی می کنند. ما جز کار کردن در راه آزادی کشور, تامین امن و آسایش کشور هیچ کاری نکردیم ؛اگر جهاد در راه خدا به خاطر آزادی کشور و بخاطر حفظ آبرو را اگر تعدادی از مردم دنیا جنایت بدانند ما این را عزت میدانیم ؛ در جنگ های داخلی بارها تاکید کرده ام که من حیث یک مسلمان با تمام صراحت میگویم که نه طرح گر این جنگ های داخلی بودم نه برافکنده آتشش بودیم و این جنگها بر اثر توطنه‌های بیرون کشور به وقوع پیوسته متاسفانه بعد از انقلاب شوروی دنیا ازما رو برگرداند و متاسفانه کسی نمیخواست این مردم حاکم خودشان باشند؛

س: بسیار خوب ولی تخریب کابل و قثل عام هزاران نفر را کسی باید پاسخ بدهد ؟
ج: ایکاش ارگانهایی پیدا می شد که این قضایا را غیر جانبدارانه ارزیابی بحث و تحقیق می کرد. ما هم طرفدار این هستیم که این فاجعه ها باید تحت تحقیق قرار بگیرد اساس این فتنه‌ها از بیرون بوده و یک تعدادی از مردم برای تطبیق این فتنه‌ها استخدام شدند اما آنچه در مورد خودم می‌فهمم در مورد ضمیرم با زهم با تاکید میگویم که ما همیشه مخالف این درگیریها بودیم و باز هم هستیم و همیشه درصدد خاموش شدنش بودیم. و بعدها دوران مقاومت این راثابت کرد که ما با برادرهایی که درگیر شدیم در یک سنگر و پهلوی هم نشسته بودیم و از امن و ثبات کشور مشترکا دفاع کردیم ؛
س: تکلیف این کشتارها و مردمی که قربانی دادند چه می‌شود؟
ج: من هر نوع برخود داخلی را محکوم می کنم ما همان وقت هم طرفدارش نبودیم امروز و فردا هم نیسیتم حتی از یادآوریش هم خوشمان نمیاید چون ما سخت مخالف برخورد گروهها هستیم؛

س: شما مسعود رامعرفی کردید ؟
ج: من خواهان این هستم و می خواهم دنیار را متوجه کنیم که بحثی که صورت گرفته بلاکل جانبدارانه و توسط کسانی صورت گرفته که اونها به ما و با مجاهدین بدبین بودند و کینه توزی داشتند و من اسنادی دارم از کسانی که در جنگ های داخلی کابل بحث کردند و راپور تهیه کردند من اسنادی دارم که [ثابت می‌کند] قبل از این اتفاقها به ما بد گفتند؛

س:منظور شما کمیسیون حقوق بشر است
؟
ج: هر کسی که تهیه کرده باشد. من اسنادی دارم [که نشان می‌دهد] هنوز جنگ های کابل شروع نشده بود که ما را جنایت کار گفتند ؛
س: کی در کمیسیون مستقل حقوق بشر؟
ج: قطعا
س: پس این کمیسیون مستقل نیست ؟
ج
: از لحاط گرایش های گروهی و در برابر جوانب ذیدخل قضیه بی طرف باید باشد و فکرشان مستقل باشد؛
س: اما ین کمیسیون از سوی کرزی منسوب شد آیا رییس جمهور اشتباه کرد ؟
ج:
رییس حمهور حق دارد در چوکات (چارچوب) صلاحیت خود تصمیم بگیرد لاکن من در ارتباط کسانی که راپور را تهیه کرده‌اند و تا اکنون در مجامع بین المللی تطبیق می‌کنند من کار آنها را قطعا بی طر ف نیمدانم و صدها اوراق تهیه کرده‌ایم که پیش از جنگ‌ها ما را خیانت کار می‌دانستند . من اسنادی دارم که مجاهدین را نعوذباالله سگ خطاب کردند؛
جنایت بزرگی که درحق ملت و بشریت بزرگتر از این جنایت نیست این موضوع قابل تعقیب است مثل اینست که تمام ملت را کشته باشید و به گلوی ملت تیغ کشیده باشید من در فرصتش این را افشا می کنم؛ ( این نکته اوج تضاد این مصاحبه بود،‌اینکه این آقا با شنیدن این توصیف که گروهی فرضا سگ خطابشان کرده چنان به خشم آمده که آن را با قتل عام تمام ملت هم‌تراز می‌داند
س: کدام سند را می گویید؟
ج: من گفتم که دارم و در فرصتش در اختیار شما قرار می‌دهم؛
س: آيا مرتبط به ارگان‌های رسمی و غیر رسمی است؟لطفا فقط نام موسسات را بگویید
ج
: مثلا تنظیم حقوق در نشریات رسمی خود مجاهدین را سگ خطاب کرده و جنگ بین تنظیمات را سگ جنگی گفته و من اوراقی دارم که در حاشیه آن نوشته لعنت بر مجاهد؛ من با ز اسنادی دارم که برخی از کارکنانی که این راپور را تهیه می کنند با همین تنظیمات همکاری داشتند؛

س: خوب روابط شما با آمریکا چگونه است؟
ج
: من روابطم با تمام دنیا عادی است و من طرفدار روابط حسنه با تمام دنیا هستم روابط نیک انسانی و روابط مناسب و حسنه با تمام کشورهای دنیا ؛
س: اما اروپا نسبت به شما نظر مساعدی ندارد؛
ج
: این مربوط به راپورها و سوابقی می‌شود که به دروغ و برای منافع مادی و غیر مادی خوش خدمتی می کنند و در مودر هموطنان خود گزارش غلط به دنیا می‌دهند ؛
س: شما پروایی ندارید؟
ج: من پروای هیچی ندارم و بخاطر خدا کار می کنم نه توقع از مردم ؛
س: به نظر شما بن لادن چگونه آدمی است ؟
ج
: من 17 سال میشود که بن لادن را ندیده ام،در دوران جهاد دیده بودمش در آن وقت یک آدم کاملا عادی بود و الان با آن وقت قابل مقایسه نیست ؛
س: آیا شما با آنچه به بن لادن نسبت داده می شود او را محکوم می کنید؟
ج
: هر عاملی که در آن مصالح بشریت و اسلام و مردم به خطر می افتد من آن را محکوم می کنم ؛

س: اگر بر ضد نیروهای آمریکایی باشد چطور؟
ج: در داخل افغانستان نیروهای امریکایی بر اساس فیصله ملل متحد آمدند و اینها نه به درخواست ما و نه به درخواست مردم افغانستان و ما دوام می کنیم ؛
س: آیا قانونی هست ؟
ج
: ما کوشش می کنیم که خداوند زود کشور ما را از لحاظ امنیت حفظ نماید؛
س: آیا شما دوست دارید به جای آقای کرزی باشید؟ آیا تمایلی دارید در انتخابات ریاست جمهوری کاندید شوید؟
ج: من دوست ندارم جای کرزی باشم دوست دارم یک پاسدار گمنام باشم ؛
س: بسیاری از روشنفکران به شما اعتماد ندارند میتوانید پیامی برایشان بگویید
ج: مفهوم روشنفکری در بین مردم به خلط رفته و روشنفکر کسی است که قید و قیود را می‌شناسد.من روشنفکر را از بین آیات قران می‌گویم کسی است که ایمان به کرامت انسانی داشته باشد خداوند که پیامبر را با این کتاب نازل کرده تا فکر مردم را روشن بسازد و در چند جای قران آمده که (....)؛ از نظر من کسانی که به کائنات فکر کردند و به حقیقت رسیدند روشنفکر هستند کسی که دین خود را نفهمد و با احادیث پیامبر آشنایی نداشته باشد و از دیدگاه قران به کائنات نظر نینداخته باشد روشنفکر نیست و یکی دو آیه قران ()؛ پس روشنفکرایی که من یاد کردم دوست حساب نمی شودند ، دوست کسی است که با مصالح اولیای کشور ما و بشریت دوستی داشته باشد و با ما دوست باشد؛
س: اگر سازمان ملل از این روشنفکرها حمایت کند چطور؟
ج: این کار خود اآنها ست ؛
س: آیا شما به نوعی آماده نمیشودید به سمت ریاست جمهوری برسید ؟
ج:نه تصمیم دارم و نه علاقمندی، در ذهنم این پروگرام نیست تلاشم اینست که چطور برای ملت خود مصدر خدمت صادقانه باشم ؛.....؛

از منابع غیر رسمی شنیدم که این آقا- که البته یکی از مشاورین فعلی رییس جمهور هم هست- یه جایی فکر می‌کنم در منطقه بامیان برای خودش یک شبهه قصری بالای تپه‌های جنگلی درست کرده، و با 4 تا همسرش زندگی می‌کنه، .... در نهایت گمنامی؛!!!!؛

9.8.06

دختر 40 هزار دلاری؛‌ بیوه یک پول سیاهی؛

بعد از سه چهار هفته موندن توی توفان شن و کنسل شدن 4 تا پرواز و 2 هفته تحمل تهران و شلوغیای تحویل کار پروژه، بالاخره یه فرصتی پیش اومد تا خبری رو که من رو هیجان زده کرده بود رو بنویسم؛
جریان از این قراره که توی یکی از ولایات اینجا – که اسمشو نمی‌گم- یه آقایی از بین چند تا عاشق سینه چاک یک دل نه صد دل عاشق یک دختری شد. از اونجا که این آقا 2 تا همسر دیگه داشت و از طرفی بنا به دلایل نام معلومی از طرف مافوقش از این ازدواج منع شده بود تصمیم گرفت برای یک بار هم که شده به حرف دلش گوش کنه و بالاخره به یه ترتیبی به خاستگاری این دختر خانم رفت و یه مبلغی حدود 40 هزار دلار به عنوان پیشکش به خانواده عروس داد تا فقط یک هفته – فقط یک هفته- این خانم رو عقد کنه؛ و بعد از این مدت به خاطر محدودیت‌هایی که اشاره کردم صیغه طلاق رو جاری کنه. ...؛ خوب دارندگی و برازندگی؛
حالا که توی یه همچین جامعه‌ای یک انگ بیوه هم بخوره روی یک دختری باید گفت خدا بهش رحم کنه؛‌ آي..... فمینیست کِش ... ببخشید آی...؛‌نفس کِش....؛‌