زندگی در آمریکا
این یادداشت رو براى دوستانى نوشتم كه در این مدت جسته و گریخته میخواهند بدانند «آمریکا چه جور جایی براى زندگى است»، بعد از 7 ماه زندگى در این مملكت با توجه به اینکه هنوز بطور جدى وارد تعاملات اجتماعى نشدهام اما مشاهداتى داشتهام كه تا حد امكان سعى كرده ام عمیق باشند؛ تا حدودى با زندگى مردم و دخترها و پسرهاى مجرد در لسآنجلس آشنا شدم، با كسانى كه تحصیل مىكنند، مهاجرت كردهاند، پناهنده شدهاند، راضى هستند، ناراضى هستند، خلاصه سعى كرده ام چیزی را از قلم نیندازم؛ امیدوارم برداشت اشتباهى نباشد؛ و یا حداقل چندان دور از واقعیت نباشد؛
------
سالهاى دور وقتى نوجوون بودم، همیشه مثل خیلی از نوجوونای دیگه رویای خارج از ایران زندگى كردن رو داشتم، زندگى در هر جاى دنیا به غیر از ایران، بطور مشخصتر زندگى تو ینگه دنیا رو آرزو مىكردم؛ تا اینکه وارد دنیای كار و دانشگاه و آدمبزرگها شدم؛ بر حسب اتفاق بخاطر ضرورت شغلى امكان سفر به چندین كشور رو پیدا كردم؛ از جنوب شرق آسیا تا جنوب اروپا؛ اقامتهاى كوتاه و بلندمدت؛ این سفرها علاوه بر درسها و تجربههایی كه به همراه داشت باعث تغییر رویاهای دوران نوجوانى من هم شد؛ دیگه شوق زندگى خارج از ایران معنایی نداشت؛ همه جا به یک اندازه متوسط؛ پولدارترین تا فقیرترین اونها همه جا یک جریان تکرار مىشد به اسم زندگى؛ با تمام خوبىها و بدىهاش؛ دیگه فهمیده بودم كه به جاى مهاجرت به جایی غیر از ایران باید به فكر مهاجرت به لایه های بیرونی خودم باشم؛ یاد گرفتم كه تمام لذت زندگى مستلزم نوع نگاه من به آن است نه شرایط و نه مرزهایی كه من رو احاطه كردهاند؛
اما از اونجا كه دنیا پر از اتفاقهاى غیر قابل پیش بینی است یک روز در اوایل ماه فوریه امسال متوجه شدم در جایی هستم كه روزهاى خیلی دور آرزوشو داشتم، آرزویی كه مدتها پیش جواب قانع كنندهاى براى بى اهمیت بودنش پیدا كرده بودم؛ زندگى در ینگه دنیا؛ اینبار اما با دلیلی متفاوت و بخاطر یک ضرورت اجتناب نا پذیر ؛
چارهاى نبود باید میپذیرفتم؛
اولین مشخصههاى زندگى آمریکایی تفاوت زیادی با تصورات قبلى من نداشت؛ فرودگاههاى عظیم خیابونها، پلها و بزرگراههاى حیرت انگیز، خونههاى بزرگ، فروشگاهها و مالهاى پر زرق و برق، آدم هاى بسیار فربه تنبل، كار سخت، رفاه زیاد، فردگرایی، خودخواهى، لبخند، ترس و احترام؛
اما این یک تصویر كلى است، یک تصویر خیلی کلی، واقعیت اما جایی بسیار دور از این پنجره است، واقعیت مهاجرانی که هنوز بومى نشدهاند؛ كسانى مثل من، كسانى كه به هر دلیلی زندگی آمریکایی را انتخاب كردهاند، من با توجه به شناخت فعلى این طبقهبندى را براى این مهاجرین قایل شدهام؛
------
سالهاى دور وقتى نوجوون بودم، همیشه مثل خیلی از نوجوونای دیگه رویای خارج از ایران زندگى كردن رو داشتم، زندگى در هر جاى دنیا به غیر از ایران، بطور مشخصتر زندگى تو ینگه دنیا رو آرزو مىكردم؛ تا اینکه وارد دنیای كار و دانشگاه و آدمبزرگها شدم؛ بر حسب اتفاق بخاطر ضرورت شغلى امكان سفر به چندین كشور رو پیدا كردم؛ از جنوب شرق آسیا تا جنوب اروپا؛ اقامتهاى كوتاه و بلندمدت؛ این سفرها علاوه بر درسها و تجربههایی كه به همراه داشت باعث تغییر رویاهای دوران نوجوانى من هم شد؛ دیگه شوق زندگى خارج از ایران معنایی نداشت؛ همه جا به یک اندازه متوسط؛ پولدارترین تا فقیرترین اونها همه جا یک جریان تکرار مىشد به اسم زندگى؛ با تمام خوبىها و بدىهاش؛ دیگه فهمیده بودم كه به جاى مهاجرت به جایی غیر از ایران باید به فكر مهاجرت به لایه های بیرونی خودم باشم؛ یاد گرفتم كه تمام لذت زندگى مستلزم نوع نگاه من به آن است نه شرایط و نه مرزهایی كه من رو احاطه كردهاند؛
اما از اونجا كه دنیا پر از اتفاقهاى غیر قابل پیش بینی است یک روز در اوایل ماه فوریه امسال متوجه شدم در جایی هستم كه روزهاى خیلی دور آرزوشو داشتم، آرزویی كه مدتها پیش جواب قانع كنندهاى براى بى اهمیت بودنش پیدا كرده بودم؛ زندگى در ینگه دنیا؛ اینبار اما با دلیلی متفاوت و بخاطر یک ضرورت اجتناب نا پذیر ؛
چارهاى نبود باید میپذیرفتم؛
اولین مشخصههاى زندگى آمریکایی تفاوت زیادی با تصورات قبلى من نداشت؛ فرودگاههاى عظیم خیابونها، پلها و بزرگراههاى حیرت انگیز، خونههاى بزرگ، فروشگاهها و مالهاى پر زرق و برق، آدم هاى بسیار فربه تنبل، كار سخت، رفاه زیاد، فردگرایی، خودخواهى، لبخند، ترس و احترام؛
اما این یک تصویر كلى است، یک تصویر خیلی کلی، واقعیت اما جایی بسیار دور از این پنجره است، واقعیت مهاجرانی که هنوز بومى نشدهاند؛ كسانى مثل من، كسانى كه به هر دلیلی زندگی آمریکایی را انتخاب كردهاند، من با توجه به شناخت فعلى این طبقهبندى را براى این مهاجرین قایل شدهام؛
كسانى كه براى تحصیل به اینجا آمدهاند؛ كه به نظر شرایطی مشابه یک زندگی دانشجویی در هر جای دیگه دنیا دارند؛ اگر پولى داشته باشند كه فبها و اگر نه كه خوب سختىهاى كار و تحصیل و مابقی قضایا؛
دوم كسانى كه در ایران موقعیت شغلى مناسبى نداشتهاند؛ به هر دلیل، ولى مایل هستند كه كار كنند و زندگى متوسطى داشته باشند، میتوانند یک کار معمولى با درآمد معمولى داشته باشند و در كنار آن یک زندگى معمولى را هم اداره كنند، این گروه در ایران امكان داشتن یک زندگى معمولى را با داشتن یک كار معمولى هرگز نمی توانستند داشته باشند؛ من فكر مىكنم این گروه برنده هستند؛
سوم كسانى كه عاشق زرق و برق و زندگى لوكس هستند و خودشان هم از پس این زندگی بر میآیند، این افراد معمولا در هر جایی خوش مىگذرانند حتى در ایران، و خوب البته اینجا خیلی براىشان بهتر است؛
بازندگان اما گروه چهارم هستند؛ این گروه در ایران وضعیت شغلى و جایگاه اجتماعى خوبى داشتهاند، احتمالا به همان نسبت زندگى یا بعبارتى وضعیت اقتصادى خیلی درخشانى نداشتهاند؛ اما یک آرامش نسبى داشتهاند؛ این گروه چنانچه به هر دلیل زندگى در آمریکا را انتخاب كنند باید از خیر پایگاه اجتماعى خودشان بگذرند؛ اید بدانند كه با آن سابقه كارى و دك و پز اجتماعى اینجا برایشان تره هم خورد نمىكنند؛ تحصیلاتشان باید تکمیل شود و سابقه کاریشان در ایران به هیچ دردی نمیخورد و باید همه چیز را از اول شروع كنند؛ مثل ژاپنىها؛ مثلا كسى كه در ایران براى خودش كارى داشته و اعتبارى داشته و دفتر و دستكى بهم زده بوده اینجا حداقل براى چند سال اول باید با كارگرى بگذراند؛ و اگر توى ذوقش نخورد و انگیزهاش را براى ادامه از دست ندهد میتواند تحصیل كند ، حالا بماند كه با داشتن تحصیلات هم همچنین تغییر فاحشی در زندگیش رخ نخواهد داد؛ این وضعیت برای مجردها و یا زوجهای جوان به مراتب راحتتر است اما هر چه ابعاد خانواده بزرگتر باشد دردسر بیشتری در انتظار خواهد بود؛ به همه این دردسرها باید سختى دورى از خانواده را هم اضافه كرد؛
اگر قرار بود براى دیگران نسخهاى بنویسم مى گفتم؛
اگر سرپرست خانواده هستید و به هر درى زدهاید و به جایی نرسیدهاید دست زن و بچه را بگیرید و به هر كلكى هست خودتان را به اینور آب برسانید؛
اگر مسوولیتی ندارید و دلتان میخواهد خوش بگذرانید و افق و آیندهاى براى خودتان بسازید سعی کنید به هر كلكى هست پذیرشی از یکی از دانشگاههای اینجا بگیرید و خودتان را به اینور آب برسانىد و بعد از پایان تحصیلات با دست پر برگردید؛
اگر پول و پله زیادی دارید و نیدونید چطوری خرجش کنید معطل نکنید و خودتان را به اینور آب برسانید و پول روى پول بسازید؛
اگر كار خوبى دارید و از آن مهمتر اعتبارى به هم زدهاید و با دوستان و خانوادهتان خوشید و براى خودتان زندگى ساختهاید و دارید غم بنزین و گندکاریهای دولت و گرانى و قسط بانك و برنامههای بی سر و ته تلویزیون و آزادى بیان و این چیزها را میخورید بنشینید سرجایتان و از زندگیتان تا جایی که میتوانید لذت ببرید؛ اینجا همه اون سختىها هست مضاف بر اینکه خبرى از كار خوب و اعتبار و لذت بردن از همنشینی با دوستان و خانواده نیست؛
این لب مطلبى بود كه در این مقطع از زندگى به آن رسیدهام، شاید در آینده نه چندان دور واقعیتهای دیگری را ببینم؛
خواه پند گیرید خواه ملال؛
7 Comments:
مشابه این اوضاعی که گفته اید دقیقا در اینجا ( انگلستان) است البته صدها برابر بدتر
www.tavajo.blogspot.com
By Anonymous, At 9/28/2007 10:20 pm
خسلس وقت بود اینجا نیومده بودم ... خوشحالم که بالاخره اومدم و مطلب جدیدی از شرایط جدیدت خوندم ... و خوشحالم که تو هم از کسانی هستی که میدونی که این خود آدمه که تصورش رو از شرایط اطارفش میسازه. این خود آدمه که فکر میکنه دنیا خوش میگذره یا نمیگذره :)
By Anonymous, At 10/06/2007 12:20 am
با سلام واحترام .
متن جالبي نوشته بودي ولي براي من يه سوال پيش آورده كه اگر بهم جواب بدي ممنون مي شم . من توي ايران موقعيت متوسطي ( از لحاظ كار و مالي ) ولي بي قانوني ، بي احترامي ، اينكه هيچ كس به حقت احترام نمي گذارد و براحتي حقتو مي خورن ، هميشه در عذابم . كشور هاي شرق آسيا هم رفتم حداقل چيزي كه ديدم احترام و قانون بود . به نظرت مهاجرت به آمريكا به بهبود دردم كمك مي كنه ؟
By Farhad, At 4/29/2008 9:51 am
آمریکا از این لحاظ که کسی به کار کسی کاری نداره جای بی نظیریه. حریم آدم ها توی هر موقعیت شغلی و اجتماعی رعایت میشه حتی به مراتب بیشتر و بهتر از دموکراتیک ترین کشورهای اروپایی مثل فرانسه!!!؛
وبلاگ شما رو نتونستم پیدا کنم در نتیجه جوابتون رو اینجا گذاشتم امیدوارم دیده بشه؛
By Samira, At 4/29/2008 1:00 pm
دقیقا هفت ماهه که اورنت کانتی زندگی می کنم. فقط می تونم بگم که کلمه کلمه حرفات درست بود و با تمام وجود حسش می کنم و قبول دارم. از نتیجه گیری آخر خیلی خوشم اومد.
By Anonymous, At 2/28/2009 8:16 am
نکته ای که جا مونده اینه که در آمریکا فرصت برای هر انسان تلاشگری هست و بحث پارتی بازی و این چیز ها نیست. همونطور که آقای اوباما بالاترین مقام سیاسی آمریکا رو بدست آورده در صورتی که پدرش یه مهاجر آفریقایی بوده. فقط به دلیل تلاش و لیاقتش به اون مقام رسیده. این خیلی زیباست. تو اون کشور کسی نمیتونه عدم موفقیتش رو گردن کس دیگه ای جز خودش بندازه.
By Anonymous, At 7/26/2009 4:14 pm
مثبت اندیشی و دوری گزیدن از افکار مالیخولیایی یک بحث است و احساس غبن و اندوه ناشی از تضییع حقوق مسلم خود بحثی دیگر. من شخصا احترام بسیار زیادی برای آندسته از عزیزان فرهیخته و با سواد مملکت که با وجود تمام آنچه از نقایص و تیرگی ها که در ایران امروز وجود دارد سعی می کنند به شیوه اخلاقی و آرمانی ممالک پیشرفته زندگی کنند می ستایم اما هرگز دلم رضا نمی دهد کسی را به ماندن در جایی که ساده ترین حقوق انسانیش به هیچ انگاشته می شود تهییج کنم.ـ چنانچه عزیزان خواننده این سطور نظری منصفانه بر اعلامیه جهانی حقوق بشر که به امضای اعضای این نهاد بین المللی رسیده است افکنند، به کنه عبارت "نقض آشکار حقوق بشر" در ایران پی خواهند برد. بنده شخصا با کلیات فرمایشات سمیرا موافقم اما به دوستانی که در رنجند و موقعیت خوبی در ایران دارند توصیه می کنم در ذهن خود دو گزینه موقعیت خوب آری حقوق انسانی خیر و موقعیت خوب خیر حقوق انسانی آری را برای رسیدن به پاسخ نهایی مرور کنند.
پیروز و سبز باشیدـ
By solace_in_bottle@yahoo.com, At 11/19/2009 4:30 am
Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
<< Home