بدون توقف، زندگی؛
نمیدونم فقط من اینطوری هستم یا این یک حس فراگیره؛ که وقتی که چیزی رو که مدتها گاهی شاید سالها براش تلاش کردی به دست میآری، با خودت بگی؛ همین؟ خوب حالا که چی؟ اینم قبولی خرداد یا شهریور؛ اینم از دانشگاه؛ اینم از کاری که مدتها دنبالش بودم؛ حالا ترفیع؛ حالا این حالا اون....؛ زندگی واقعا مثل سرابه که هرچی میری به چیزی که تو افق میبینی نمیرسی؛ نمیدونم این نشونه تهی بودن زندگیه یا غنی بودنش؛ هرچی هست نصفش جذابیته نصفش بیتفاوتی؛ اولش اشتیاق و آخرش انتظار برای ایجاد یک اشتیاق مجدد؛
و صد البته ارزش تمام این دستاوردها یکسان نیست؛ بعضیهاشون یک سرفصل جدید تو زندگی آدم بوجود میاره که به اندازه همون اشتیاق، وهم و ترس از ناشناختهها رو در بر داره؛
و صد البته ارزش تمام این دستاوردها یکسان نیست؛ بعضیهاشون یک سرفصل جدید تو زندگی آدم بوجود میاره که به اندازه همون اشتیاق، وهم و ترس از ناشناختهها رو در بر داره؛
زندگی آتشگاهیه1 که تمام این اتفاقها و سرابها مثل هیزم برای روشن نگه داشتنش لازمه؛ چیزی که مهمه تلاشیه که بتونه شعله رو همیشه روشن نگه داره؛
سیاوش کسرایی-1
آری آری زندگی زیباست
زندگي آتشگهي ديرنده پا برجاست
گر بيفروزيش رقص شعله اش در هر كران برپاست
ورنه خاموش است و خاموشي گناه ماست...؛
1 Comments:
....خاموشی گناه ماست....
By Anonymous, At 1/29/2007 11:05 am
Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
<< Home