ادامه بازی مار و پله
مدتها بود میخواستم در مورد سرنوشت بازی که طراحی کرده بودیم اینجا بنویسم، که بالاخره چه کردیم و چی از آب در اومد؛
متاسفانه چون فتوشاپ نمیدونستم مجبور شدم تمام طرحها رو یکی یکی از اینترنت پیدا کنم و توی رایانه[1] کنار هم
بچینم، بعضیها میتونن تجسم کنن منو وقتی که با این نرم افزار سر و کله میزدم تا این شکلها درست شه، البته که راحت نبود به همین دلیل بخشی از طراحی رو بعد از چاپ کردن طرح با رایانه انجام دادم، درست مثل انسانهای اولیه، تازه بعد از آماده شدن این طرح باید میرفتم مطبعه یا همون چاپخونهای که قبلا توضیح دادم و با حافظ صاحب سر و کله میزدم، سر و کله زدن یک اردو زبان با یک فارسی زبان موقع طراحی توی رایانه هم خودش داستانیه که گمونم ارزششو داشته باشه که یه روز در موردش حسابی توضیح بدم؛
اولین نسخه بازی رو وقتی اسلام آباد بودم گرفتم، حالا بماند قولهایی که صاحب مطبعه داده بود برای نوع چاپ کار، و اونجا دیگه دست ما کوتاه بود و خرما بر نخیل؛
فکر میکنم این طبیعت هر نوع سفارشی در هر جایی باشه که تا آخر کار باید پاش وایستی وگرنه اگر نه همه ولی بخشی از زحمتت به باد میره، این قانون اینجا هم شامل حال من شد و بازی به جای چاپ روی کاغذ چهارصدو پنجاه گرمی لمینیت مات روی کاغذ سیصد گرمی ورنی مات طراحی شد، بدون جعبه و پاکت مناسب، چون به جای پاکتی هم که من سفارش داده بودم پاکت پلاستیکی اومده بود؛
با تمام این حرفها چیزی که برای من از همه مهمتر بود این بود که متاسفانه هیچوقت نفهمیدم که عکسالعمل بچهها نسبت به این بازی چی بود، نه عکسالعمل بچهها نسبت به بازی و نه عکسالعمل خانمها به جنتری یا همون تقویم خودمون؛ چون بعد از توزیع اونها بنا به دلیلی مجبور به ترک افغانستان شدم و حسرت تطبیق[2] این کار توی ساحه] 3] برای همیشه به دلم موند؛
این یکی از معدود و خیلی معدود دفعاتی بود که علیرغم تمام احترامی که برای اعتقادات و عقاید خودم قایل هستم مجبور شدم ازشون کوتاه بیام، اولویت دیگهای رو ترجیح بدم و در نتیجه نتونم پاش بایستم؛ امیدوارم هنوز راهی برای جبران باشه؛
------------------------------------------
[1] MS Word
[2] اجرا
اولین نسخه بازی رو وقتی اسلام آباد بودم گرفتم، حالا بماند قولهایی که صاحب مطبعه داده بود برای نوع چاپ کار، و اونجا دیگه دست ما کوتاه بود و خرما بر نخیل؛
فکر میکنم این طبیعت هر نوع سفارشی در هر جایی باشه که تا آخر کار باید پاش وایستی وگرنه اگر نه همه ولی بخشی از زحمتت به باد میره، این قانون اینجا هم شامل حال من شد و بازی به جای چاپ روی کاغذ چهارصدو پنجاه گرمی لمینیت مات روی کاغذ سیصد گرمی ورنی مات طراحی شد، بدون جعبه و پاکت مناسب، چون به جای پاکتی هم که من سفارش داده بودم پاکت پلاستیکی اومده بود؛
با تمام این حرفها چیزی که برای من از همه مهمتر بود این بود که متاسفانه هیچوقت نفهمیدم که عکسالعمل بچهها نسبت به این بازی چی بود، نه عکسالعمل بچهها نسبت به بازی و نه عکسالعمل خانمها به جنتری یا همون تقویم خودمون؛ چون بعد از توزیع اونها بنا به دلیلی مجبور به ترک افغانستان شدم و حسرت تطبیق[2] این کار توی ساحه] 3] برای همیشه به دلم موند؛
این یکی از معدود و خیلی معدود دفعاتی بود که علیرغم تمام احترامی که برای اعتقادات و عقاید خودم قایل هستم مجبور شدم ازشون کوتاه بیام، اولویت دیگهای رو ترجیح بدم و در نتیجه نتونم پاش بایستم؛ امیدوارم هنوز راهی برای جبران باشه؛
------------------------------------------
[1] MS Word
[2] اجرا
3] field
تصویر بازی طراحی شده و کارتهایی که به جای تاس استفاده کردیم
4 Comments:
سلام سمیرا
دونستن نتیجه بازی از اینکه تو الان کجای دنیایی مهم تر نیست . فکر کنم به جای دیپلمات گرفتنت
By گروه نور شب, At 4/22/2007 2:46 pm
درود بر استاد خودم. بالاخره چشمم به جمال نوشتههای جدید روشن شد. بابا یادته بهت پیشنهاد قندون را داده بودم به جای مارپله. والا این چیزی که من دیدیم از بازی روپولی هم سختتره. درباره نوع بازی در نوشته بعدی شرح بیشتر بده.
By Anonymous, At 4/25/2007 3:40 pm
سلام
وبلاگهاتونو دیدم و فوق العاده هستند. همه پر از حس. بهترین آرزوها رو براتون دارم
By Kourosh, At 4/29/2007 6:48 pm
خیلی دوست داشتم بدونم بالاخره این بازی چی شد و برای تاسش چی کار کردی. ممنون نوشتی :)
By Anonymous, At 5/12/2007 2:14 pm
Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
<< Home