Daftar Yaddasht

16.3.06

!سال 84 من

؛ 84 داره تموم میشه و بازم ما می مونیم و فرصت هایی که از دست رفته. آخر سال که میشه آدما معمولا به یک شکلی سالشون رو مرور می کنن. یکی پولاش و حساب کتاباشو رسیدگی می کنه, یکی نمازای غزاشو (غزا رو چطوری مینویسن؟!!), یک نفر ارزشیابی تحصیلی می کنه, من نمی دونم جزو کدوم دسته قرار می گیرم, همینطوری کلی مرور می کنم, الحمدالله از پول و پله که خبری نیست و فقط این یه جا خیرش می رسه که آدم از حساب کردن معافه. اهل درس و مشق هم که نیستم تا ببینم برای کدوم دانشگاه و رشته و ... چه کارایی کردم. آدم مذهبی هم نیستم که نمازامو شمرده باشم. (بعضیا میگن هستم), پس کجا بذارم خودمو؟
به هرحال هرجوری میخواد محاسبه بشه, بشه. 84 در مجموع سال بسیار سختی بود و پستی و بلندی های زیادی داشت؛
اوایل سال برای سازمانم از یکی از ادارات دولتی یک پروژه مهم گرفتم؛
در این یکسال با سه تا سازمان کار کردم و بعدشم به قول یک دوستی به اینجا تبعید شدم و یه طورایی یک سرفصل جدید تو زندگیم باز شد؛
این شانس رو داشتم که نزدیک 2 هفته همراه کوچ عشایر باشم. یه شانس دیگه هم داشتم که تقریبا تمام سوراخ سمبه های جزیره قشم رو بگردم؛
دو تا مقاله الکی نوشتم که اتفاقا برای دو تا جای خوب پذیرفته شد و برای هر دوش دعوتم کردن. اما به خاطر درتبعید بودن نتونستم ویزا بگیرم:) ؛
عروسی برادرم که اتفاق مهمی برای خانواده بود؛
یک بحران حرفه‌ایه گنده که ازش خوب بیرون اومدم و حتی برام به شکل غیر قابل باوری سبب خیر شد؛
یک بحران عاطفی گنده که ازش نجات پیدا کردم و اتفاقا اونم برام به شکل غیرقابل باوری سبب خیر شد؛
و بدتر از همه اینکه درست 10 روز مونده به سال جدید, پسورد ایمیلم و گم کردم که این از هر اتفاق دیگه ای برام بدتر بود. باور اینکه چطور 6-7 سال اطلاعات رو یک روزه از دست دادم برام خیلی سخته. به هر حال اینم برام یک درس عبرتی بود که تکنولوژی هم یه روزی دست آدمو تو حنا میذاره. و از اون مهمتر که همیشه آماده از دست دادن هر چیزی در زندگی باشم ؛
... برای یکسال بسه دیگه, بس نیست؟

خدا رو شکر می‌کنم که تو این سال لطف آدم‌های زیادی – خواسته یا ناخواسته- شامل حالم شد. نسترن موسوی، اکبر معصوم بیگی، دکتر شیخ، دکتر روی بنکی، هوشنگ جزی، دکتر موسوی شفایی، محرم نوروزی و... بخاطر زحماتی که کشیدند و یا درس‌های بزرگی که ازشون گرفتم؛
اقاقیا و جیمی که یه طورایی به من اعتماد به نفس دادن و پویا قدوسی که توی کار خیلی همراه بود و همراهش بودم؛
بچه‌های جبهه سبز که شاید خودشون ندونن چقدر به من انرژی دادن. ماندانا، حسام، لیلا، شهرام، هادی، حامد، علیرضا و بقیه و دکتر معینی که کمتر از یک استاد نبود برام و دوستان دیگه ای مثل آناهیتا و امیرفرهاد که همش بهم میگه دیوونه:)؛
دوستای عزیزم در همیاران که هیچی از لطف و عشق کم نذاشتن و به من نشون دادن که چطور میشه غرق کار بود و همچنان آدم‌ها رو دوست داشت؛
مهیار که تمام این مدت از این راه دور همراه بود و صبور؛
و البته پدرو مادرم که با وجود اینکه با این تصمیم آخرم انقدر اذیت شدن ولی با این حال تنهام نذاشتن؛

و اما خودم ... تمام سعیم رو کردم تا جایی که می شد غم‌هام رو پنهان کنم و خوشی ‌های هرچند کوچکم رو با بقیه تسهیم کنم. نمی‌دونم چقدر موفق شدم. اما الان که فکرشو می‌کنم و می‌بینم که چطور این‌بحران‌ها رو با چنگ و دندون از سر گذروندم، و تقریبا خم به ابرو نیاوردم، از خودم یک رضایت نسبی پیدا می‌کنم. (احتمال افسردگی بود, احتمال گیوآپ کردن بود و احتمال خیلی اتفاق ها بود)؛
تجربه این سال‌ها و بویژه امسال باعث شد تا بازهم برام یادآوری بشه که صداقت و راستی رمز موفقیت و رضایت‌مندی از زندگیه. حتی اگر این صداقت منتج به محاسباتی بشه که در نهایت بطرز وحشتناکی اشتباه از آب دربیاد. یا حتی اگر گاهی سوء تفاهم‌های محیط تو رو تا مرز ناامیدی و یاس بکشونه؛

سعی کردم تا جایی که امکان داشت جویای حال همه دوستان باشم که البته میسر نشد. و همین کافی بود برای دوستانی که از من دلگیرند. بهشون کاملا حق می‌دم و میخوام بدونن که متاسفانه من مدیریت ارتباط با دوستانم رو که خوشبختانه خیلی زیادن بلد نیستم و گاهی اوقات این خرابکاری‌ها پیش میا د. الان هم که دیگه عذرم بابت ایمیلی که ندارم امیدوارم خواسته باشه:)؛

در مجموع سال سال بدی نبود، سال درس بود و تجربه، شاید معادل چندسال گذشته و قطعاً سخت! من نمیدونم چرا همیشه یادگیری ها باید توام با سختی ها باشه, یا اینکه طبیعتا اینطوری نیست و من دارم اشتباه میکنم؛

انشاءالله 84 برای همه خوب بوده باشه و 85 چندین برابر او ن پربار. سال جدید مبارک و ایام به کام؛
"هرچند هنوز 4 روز مونده"

3 Comments:

  • سلام
    سال نوت مبارک باشه
    اگه زنده باشم سال دیگه این موقع مفصل تر و شادتر، از سال 85 تعریف کنی.شاید اومدم اونوری دیدمت!

    By Anonymous Anonymous, At 3/18/2006 8:50 am  

  • قضا!

    By Anonymous Anonymous, At 3/18/2006 11:32 pm  

  • درود بر تو سمیرا جان. بابا تو که کلی وضعت از من بهتره. محبت داشتی. من همیشه به داشتن استادی مثل تو افتخار می کنم. اودی ایران خبرم کن ببنمت. یه زیرآب زنی. اینها دارن خودشون رو آماده می کنن که تابستان گله ای بیان اونجا سرت آوار بشن. سریع کشورت رو عوض کن.
    سال نوی خوبی برای تو و بهترین عزیزانت آرزومندم.

    By Anonymous Anonymous, At 3/20/2006 11:01 am  

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]



<< Home