میم مثل مادر(میتونه نقد فیلم به حساب نیاد)؛
چند روز پیش قرار شد به بهانه دیدن دوستی به سینما برم، از قضای روزگار سینمایی که انتخاب کردیم میم مثل مادر رو اکران کرده بود. زیاد برامون اهمیت نداشت که فیلم چی باشه، مخصوصا برای من که آدم سینما برویی نیستم، نشونهاش هم اینکه آخرین فیلمی که تو سینما دیدم یا متولد ماه مهر بوده یا لیلا در دهه 70؛
قبل از اینکه فیلم رو دیده باشم توی خبرا خوندم که بسکه این فیلم اثر گذار بوده یه چندتایی قربانی هم داده مثل مصایب مسیح!!!! کلی آدم غش و ضعف کردن؛
به همین خاطر همش نگران بودم که چطوری باید خودمو کنترل کنم؛
قبل از اینکه فیلم رو دیده باشم توی خبرا خوندم که بسکه این فیلم اثر گذار بوده یه چندتایی قربانی هم داده مثل مصایب مسیح!!!! کلی آدم غش و ضعف کردن؛
به همین خاطر همش نگران بودم که چطوری باید خودمو کنترل کنم؛
قبل از اینکه در مورد این فیلم نظر بدم بهتره بازی گلشیفته فراهانی رو از داستان فیلم جدا کنم، که شبیه خودنمایی یه دستمال حریر بود که به در یک سطل آشغال گره زده باشن؛
اینطوری راحت میتونم فیلم رو سلاخی کنم، یک فیلم درجه نمیدونم چند وحشیانه بد ساخت؛ که مخاطب رو تا حد خریت احمق فرض کرده و به ضرب و زور نمایش دردهای اجتناب ناپذیری مثل معلولیتهای مادرزادی؛ اشکهای معصومانه بچهها و یا ضجههای یک مادر آسیبدیده روی احساس اونها راه رفته؛
فیلم داستان یک قربانی جنگ رو روایت میکنه که اینجا بر حسب اتفاق یک زنه که یک بچه ناقص به دنیا میآره؛ زمان روایت داستان مشخص نیست، اما با یه حساب سر انگشتی میشه گفت که اگر منظور از بمباران شیمیایی سر دشت همان بمباران سال 66 باشه داستان از اونجا شروع شده؛ اگر با توجه به اثرات گاز خردل که گفته میشه اثرات تاخیری دارد باید حدس بزنیم که بقیه ماجرای فیلم از چه زمانی شروع شده؛ با توجه به اینکه در قسمت اول فیلم یعنی فاصله بین بمباران شیمیایی و حامله شدن سپیده هیچ فاصله زمانی تعریف نشده نتیجه باید بگیریم که این جریان هم مربوط به همونسالهای 66-67 باید باشه؛ به این ترتیب بچه داستان 6 سال بعد یعنی سال 72-73 باید به مدرسه بره که اینجا میشه قسمت دوم داستان؛ اما نکته جالب اینجاست که در همین زمان فضای خیابونای تهران فضای همینروزهاست نه فضای اوایل دهه 70 ،حتی معماری خونه آقای دیپلمات هم یک معماری دهه شصتی نیست؛
حالا به فلسفه ساخت فیلم کاری ندارم، که نمیدونم تا کی میخواهیم بار جنگ و تبعاتش رو به بدترین شکل با خودمون حمل کنیم و تا کجا، شاید تصمیم داریم یک حماسه کربلای دوم بسازیم؛
هیچجای فیلم معلوم نشد که زن داستان اصلا به چه دلیلی در زمان بمباران در منطقه بوده؛ هرچند هنگام بمبارون زن رو با لباس پرستاری میبینیم اما معلوم نیست چرا این تخصص، چنانچه وجودداشته، یه هو تحلیل میره و این زن مجبور میشه زندگی نکبت بارش رو از طریق تایپ برای مردم اون هم در خونه خودش انجام بده؛
حالا اینجا باید پرسید که اصلا چرا این نقش رو این هنرپیشه گرفته که کاراکترش برای همه چی مناسبه مگر یک مادر داغدیده قربانی؛
از اول تا آخر فیلم مخصوصا هر چی به سمت آخر پیش میریم اور دوز سکانسهای سیاه و حتی اضافه است؛ از مشکلات بچههای معلول تا یاسهای فلسفی؛ از قاچاق دارو تا روسپیگری؛ از خود خواهی جنس اول تا مطیع بودن جنس دوم؛ از جنگ تا دزدی تا شرایط کورتاژ غیر قانونی که بازم معلوم نیست چرا با وجود وضعیت مالی قابل قبول آقای فیلم، این تصمیم به فجیعترین و غیر انسانی ترین شکلش توصیف میشه؛ و تازه از همه اینها گذشته آقای فیلمساز خواسته یه پیام سیاسی هم تو فیلمش بذاره و بگه که دیپلماتها اصولا یک مشت انسانهای دگم خشکه مذهب اهل بده بستون هستن که هیچوقت هم توی بدترین شرایط ، مثل زمان بمبارون در این فیلم، حضور فیزیکی ندارند؛ اما همیشه طوری حرف میزنن که گویی با جون و دل حضور داشتن؛ به این میگن زور چپونی؛
کاری به سابقه درخشان یا غیر درخشان این فیلمساز ندارم؛ چون نه میشناسمش نه فیلم دیگهای ازش دیدم و از اون گذشته معتقدم هر اثری باید در فضای خودش تعریف بشه نه در مقایسه با آثار دیگه همون هنر!!!! مند؛
اما متاسف شدم که چنین فیلمهایی هنوز داره ساخته میشه که حتی سلیقه مردم رو هم اونقدر تحت تاثیر قرار میده که خیلیها با کمال میل از چنین کارهایی رضایت داشته باشن؛
اما متاسف شدم که چنین فیلمهایی هنوز داره ساخته میشه که حتی سلیقه مردم رو هم اونقدر تحت تاثیر قرار میده که خیلیها با کمال میل از چنین کارهایی رضایت داشته باشن؛
راستی معیارهای سنجش رو کی تعریف میکنه؟
4 Comments:
دست بر قضا این فیلم را ندیده ام و از بقیه ی کارهای این فیمساز هم نتوانستم لذت ببرم.شاید ندانید،اما فیلمساز ناراحتی ست که می خواهد به هر قیمتی شده است مخاطبش را با حجم عظیمی که خودش اسمش را می گذارد فاجعه،مواجه کند.چون به طورجدی و پیگیر مقوله یسینما را دنبال می کنم،البته نه سینمای ایران،بیشتر و همیشه سینمای مستقل و فیلمسازان مستقل سراسر دنیا،فکر می کنم سینمای ایران که شاید در دهه ی 70 در اوج بود حالا شده صحنه ی کشاکش دو دسته که یکی شان دوست دارند ایرج قادری و بستگانشان باشند و دسته ی دوم دوست دارند عباس کیارستمی وجعفر پناهی باشند.مردم ما هم این وسط طبق روال گذشته در ای مملکت گوشت قربان خواهند بود...خیلی روده درازی کردم.روزگار به کامتنان.وقت شد ،سری بزنید.
By Anonymous, At 11/07/2006 2:07 am
موافقم.شاید ندانید اما فیلمسازی ست که می خواهد به هر قیمتی شده است تماشاگرش را با حجم عظیم انچه خودش می گوید فاجعه مواجه کند،شکلش هم هر چه بد تر بهتر...
بگذریم.راستی این برادر بزرگوار شما قرار بود یک زحمتی به شما بدهد و آن آدرسی را که اخبار بی بی سی را هر روز می فرستد از شما بگیرد و به من هم بدهد اما از آنجایی که آدم بسیار مهمی است گویا وقت نکرده است.حالا اگر ممکن است خودتان قبول زحمت کنید.
ممنون.طرف هنری های ...هم بیایید.خوشحال می شویم با علما در تماس باشیم!
By Anonymous, At 11/07/2006 2:17 am
نقد جلبی بود
ولی یه کم غیر منصفانه بود
ولی شاید شما راست می گید
.
.
.
موفق باشید
By Anonymous, At 11/10/2006 1:43 pm
شما ظاهرا درست متوجه منظور فیلم نشده اید. اینکه اون زن اصلا در سر دشت چه کار می کرده و چرا اونجا بوده اصلا سوال مهمی نیست و البته همین سوال کافی است تا به بیخبری شما از مفهوم فیلم ÷ی برئه بشه. فیلم داستان آثار مخرب جنگ هست بر زندگی مردمی که به نا حق ازش متضرر شدهد. داستان بی توجهی و وخلاف اصول دینی و عاظفی رفتار کردن آدمهایی است که فقظ ادعای دین و شرافت رو دارند ( پدر سعید) . فیلم آدم بودن و انسان بودن رو از دین و مذهب جدا کرده و می خواد اعلام کنه یک دین کامل می تونه یک ÷یرو نا کامل و سر کش داشته باشه و یک دین ناکامل تر بر عکس می تونه یک انسان محترو داشته باشه. فیلم داستان هرزه گی های پیروان دینی است که از ابتدا تا انتها پیروان خود به رعایت حقوق غیر راهنمایی می کنه ولی در عمل پیروانش چیزی جز حیوانی درنده نیستند ( دارو فروش) فیلم داستان بی تفاوتی هیئت حاکمه هست به مشکلات مردم آسیب دبده از جنگی است که در ایجادش نقشی نداشته اند. فیلم داستان مام وطن است دوست عزیز که تنها مانده بی هیچ پیشتیبانی. و ....
By Unknown, At 9/22/2010 2:19 pm
Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
<< Home