Daftar Yaddasht

28.10.06

مرز میلک


این دفعه قبل از رفتنم مثلا یک کار عاقلانه کردم و توی تهران بلیط برگشتم رو از زابل به تهران گرفتم؛ تا وقتی که از مرز راه ابریشم نیمروز وارد ایران می شم دیگه درد سر های لیست انتظار پرواز و بی بلیطی رو نکشم؛ اما خبر نداشتم که چندین برابر اون درد سر انتظار منو می‌کشه؛
جریان از این قرار بود که همکارای من در نیمروز به صرافت افتادن که از پاسگاه مرزی بپرسن که فردای عید فطر مرز باز هست یا نه و برام خبر آوردن که با رییس کل پاسگاه صحبت کردن و اونم با اطمینان گفته که تعطیله؛ این خبر مثل این بود که یه تشت آب یخ رو روی سرم ریختن؛ از اونجایی که اگه این بلیط رو از دست می‌دادم هیچ امیدی به پرواز روز جمعه نبود و از طرفی پرواز‌های پک تک به کابل هم باید از مدت‌ها قبل رزرو بشه بهتر دیدم که از این مخمصه هر طوری شده خلاص بشم و نهایتا دوشب رو در زابل بمونم؛
مرز راه ابریشم (میلک) مرز زمینی بین شهر زرنج از ولایت نیمروز افغانستان و شهرستان زابل از استان سیستان و بلوچستان ایرانه؛ از شهر زرنج تا پاسگاه مرزی با خود رو 5 دقیقه است ؛ اونجا یک دکه خیلی کوچک هست که تشریفات ورود و خروج انجام میشه و باید از پل خیلی بزرگی که روی رود هیرمند که حالا خشکه و زمستون جاری رد شد؛ طول پل حدود پانصد – ششصد متر باید باشه؛ این فاصله رو باید پیاده طی کرد و تنها یک نفر هست که با فرقون بار و بنه مسافرها رو جابجا می‌کنه؛ به این شکل که من حدود یک ربع صبر کردم تا فرقون اون ور مرز خالی بشه و برگرده؛
پاسگاه ایرانی هم چندان تفاوتی با قسمت افغانی نداره؛ چند تا دفتر کوچک توی سوله و بسیار خلوت تر از مرز دوغارون/ اسلام قلعه؛ در واقع اینجا همه چی در عرض یک چشم به هم زدن انجام می‌شه؛
تاکسی‌ها از این محل تا زابل نفری 1300 تا 1500 تومان می‌گیرند؛ مسیر حدود 40 دقیقه است؛ و راننده‌ها قابل اعتماد هستند؛
اینطور که گفته می‌شه اخیرا کنترل شدیدی بر رفت و آمدهای غیر قانونی از این مرزها می‌شه و مثل سابق امکان رفت و آمد به سادگی وجود نداره؛ با این حال حتی الان هم اهالی معتقد هستند که با پرداخت دو سه هزار تومن میشه قایله رو ختم کرد؛

زابل
مردم زابل آدم‌های خونگرم و مهربون و متدینی هستن اما بعضیاشون مخصوصا راننده ها به محض اینکه بفهمن تو باغ نیستی حسابی حالتو جا می‌آرن؛ در نتیجه بهتره از تاکسی تلفنی 133 که خیلی هم شناخته شده است برای رفت و آمد در این شهر استفاده کرد؛

شهر زابل مثل اکثر شهر‌های ایران ترافیک سنگینی داره؛ یکی از دلایل سنگین بودن ترافیک تعداد زیاد اتومبیل در این شهره؛ در واقع خرید و فروش بنزین یکی از منابع درآمد و معیشت مردم این منطقه است؛ به همین دلیل بنزین در این شهر به صورت سهمیه‌ای فروخته می‌شه و مثلا راننده‌های تاکسی روزی 15-30 لیتر حق دریافت سوخت دارند؛ و مقدار محدودی هم اتومبیل‌های معمولی؛ و از اونجایی که امکان پر و خالی کردن باک بنزین در یک روز نیست؛ اکثر مردم بیشتر از 2 و حتی گاهی 4-5 اتومبیل دارند تا از سهمیه بنزینش استفاده کنندو اونو به اون طرف مرز بفروشن؛ لیتری 85 تومان خرید و لیتری 400 تا 450 تومان فروش؛

هتل نیمروز که ظاهرا بهترین هتل این شهره 3 ماهه که در حال بازسازیه؛ بعد از اون هتل آرام که در میدان رستم تقریبا دور از مرکز شهر قرار دارد هتل خوبی محسوب می شه؛ و اتاق‌هاش رو حداقل شبی 30 هزار تومان کرایه میده؛ هتل آریا با چند تا سرویس مرتب شبی 10-12 هزار تومان در مرکز شهر یعنی خیابون مصطفی خمینی و نبش مصطفی 15 واقع شده؛ این هتل پرسنل بسیار مودبی داره؛

خیابان مصطفی خمینی مرکز شهره و بیشتر از همه چی نمیدونم چرا طلا فروشی داره؛ بخاطر وجود دانشگاه‌های
زیاد در این شهر رفت و آمد جوون‌های ژیگولو چه پسر و چه دختر زیاده؛
سوغاتی زابل کلوچه‌های مثلثی شکل شبیه کلمپه‌های کرمان هست؛

شهر احتمالا یکی دو تا صرافی بیشتر نداره؛ و صرافی محسن در خیابان مصطفی خمینی در پاساژ سجاده؛ اینجا بهتر اینه که پول ایرانی حتما همراه باشه در غیر اینصورت تعویض اون یا غیر ممکنه یا کار حضرت فیل؛شهر دو سه تا آژانس هواپیمایی داره؛ اینو وقتی که تصمیم گرفتم بلیطم رو کنسل کنم و بجاش بلیط دوشنبه زاهدان رو بگیرم فهمیدم؛
بلیط یک طرفه زاهدان-تهران؛ 47700 تومان؛
بلبط یک طرفه زابل-تهران؛ 47300 تومان؛
به محض ورود به زابل دنبال یک آژانس هواپیمایی گشتم تا بلیط روز سه شنبه رو کنسل کنم و به جاش بلیط زاهدان بگیرم؛ به این ترتیب یک روز زودتر به تهران می‌رسیدم؛ فاصله بین زابل تا زاهدان 210 کیلومتره؛ که راننده‌ها این مسیر رو با سرعت نور طی می‌کنند؛ و ظرف یکساعت و 45 دقیقه به مقصد می‌رسن؛ کرایه هر نفر 2500 تومنه؛ و وای به روزی که برای رسیدن به پرواز عجله هم در کار باشه که مثل خیلی جاها هر قیمتی رو باید پذیرفت حتی کرایه سه هزار تومنی ترمینال زاهدان تا فرودگاه رو؛
مسیر جذابیت خاصی نداره؛ تقریبا تمامش دشت‌های خشک و بعضی جاها هم کوه‌های کم ارتفاعه؛

نتیجه این یادداشت اینه که در بحرانی ترین و بدترین شرایط سعی کنم عاقلانه تصمیم بگیرم و تا جایی که ممکنه وقتم رو هدر ندم و از ریسک جابجا کردن بلیط نترسم؛ این اتفاق یک جای دیگه هم برام افتاد؛ با بلیط اول باید 16 ساعت در ترانزیت می‌موندم اما با پرداخت یک مبلغ اضافه، پرواز برگشتم رو تغییر دادم و از سفرم لذت بیشتری بردم؛
حالا با تمام این صحبت‌ها غم‌انگیزترین قسمت این ماجرا این بود که بعد از این که مهر ورود به ایران رو زدم تازه فهمیدم که مرز هیچ روزی تعطیل نیست حتی روزهای عید؛

1 Comments:

  • سلام
    تو یه مراسمی یه عزیزی گفت که سمیرا خانم وبلاگ داره ...
    خیلی خوشجال شدم، آخه منم یه وبلاگکی دارم - این کاف تصغیر جدی جدی بود -
    حالا من کیم ؟
    به قول استاد کابلی : «حقیر ترین ذره ی عالمم» که نه بلدم مطلب بنویسم و نه بلدم مطلب ننویسم ، در نتیجه چیزی که می نویسم نه سر داره و نه ته پس حرفای من نه مربوط به سر پیاز می شه نه ته پیاز ، چون خودمم اهل هیچ کدوم از این نقاط نیستم و به قول یه بزرگ دیگه که اسمش آقا مهدی اخوان ثالث باشه : اهل خندستانم که بیابانی میان هیچ و پوچ باشه ...
    .
    .
    .
    وبلاگ عالی ای دارین ، عالی عالی عالیِ عالی ...
    ...
    یه شعر می نویسم، اگه تونستید با اون شعر منو بشناسید ( مرکب سبز یادتون نره ) :
    آنکه هلاک من همی خواهد و من سلامتش
    هرچه کندبه شاهدی کس نکند ملامتش
    کاش که در قیامتش بار دگر بدیدمی
    کانچه گناه او بود من بکشم غرامتش ...
    ... اون موقع خطم خیلی بد بود ... و شیوه هم شیوه ی قدما ...
    بازم میام و اگه اجازه بدید شما رو اضافه کنم به لیست دوستان ...
    .
    .
    .

    شناختید ؟؟؟

    By Anonymous Anonymous, At 10/28/2006 6:30 pm  

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]



<< Home