روسپیگری
اولین بار که شنیدم برای پیشگیری از ایدز یکی دو تا سازمان دارن فعالیتهایی انجام میدن، خیلی تعجب کردم و با خودم فکر کردم چه حوصلهای دارن فکر کردن اینجا آفریقاست که آمار این مسایل با هرج و مرج رابطه مستقیم داشته باشه؛ حتی یادمه چندین جا در همین وبلاگ هم نوشتم که خدا رو شکر که فرهنگ سنتی اینجا یک هاله محافظتی روی همه چیز کشیده؛ اما تازهگیها داره کاشف به عمل میآد که این هاله نشتی داره چه جورم؛
حدود یکی دو ماه پیش بود که از یکی از بچههای آی سی آر سی[1] در این مورد شنیدم؛ در مورد روسپیگری و نرخ (قیمت)؛ بسیار پایینش در این شهر؛ بعد با خودم فکر کردم که خوب طبیعیه دیگه؛ فقر تمام این مسایل رو به دنبال خودش داره؛ و از قدیم هم گفتن که دین و ایمان آدم رو به باد میده؛ بعد کم کم متوجه شدم نمیشه همه تقصیرا رو گردن فقر انداخت؛ به عبارتی این کار فقط برای دریافت پول نیست؛
در این مدتی که اینجا هستم، چندین بار جسته و گریخته از ارتباط زنهای متاهل و مخصوصا آقایون مجرد شنیدم، از دور افتادهترین مناطق فراه و نیمروز تا خود همین هرات؛ چند روز پیش هم در یک جایی یک نمونه زنده دیدم که طرفین در کمال خونسردی گفتن ما با هم دوست هستیم؛ احتمالا نامردیه اگر اسم این ارتباط رو روسپیگری بذاریم، اما با دلایلی که من براش دارم عملا هیچ فرقی با اون کار نداره؛
نمیدونم میانگین سن ازدواج دخترها در این کشور چندساله، اما تعداد دختربچههایی که خودم دیدم که یا عروسی کردن یا در شرف ازدواج هستن اونقدر زیاد بوده که یادم نیست، امروز هم یک نمونه عجیبشو شنیدم که اصلا همون باعث شد که این مطلب رو بنویسم؛
یکی از دوستان من در یکی از روستاهای، یادم نیست جلالآباد یا هرات، کار میکنه، یکبار موقع بازدید از روستا متوجه میشه که هفته آینده قراره یک دختر هشت ساله رو شوهر بدن به یک مرد 60 ساله؛ و فاجعه اینکه مرد 60 ساله این دختر رو در قبال دختر خودش گرفته؛ یعنی دو تا از آقایون (که اتفاقا!!! هر دو مولوی بودن)؛ تصمیم میگیرن دخترهای همدیگه رو عقد کنند؛ من دختر تو رو میگیرم؛ به جاش دخترم و بهت میدم؛
بعد که دوستم از این اتفاق مطلع میشه تصمیم میگیره جریان رو با حقوق بشر در میون بذاره، اونها هم فردا صبح به همون آدرس میرن و پدر و دختر رو میخوان، از دختر میپرسن راضی هستی که جواب منفی میده و پدر هم قول میده که قضیه رو منتفی کنه؛ دو هفته بعد که دوباره به اون خونه سر میزنه مادر دختر خبر میده که کار خودشون رو کردن و دختر و فرستادن بادغیس؛ دلیل رو که میپرسن؛ متوجه میشن که پدر خانواده جلوی چشمای دختربچه (عروس خانم)؛ روی مادر نفت میریزه، و به دختر میگه یک کلمه با دیگران در این مورد حرف بزنی مادرتو آتیش میزنم.....؛
این یک مورد از صدها و شاید هزارها مورد ازدواج اجباریه که در این مملکت به صور مختلف انجام میشه، عقد دختربچههای معصوم با مردهایی که ....؛ اکثر اونها آخر عاقبت خوبی پیدا نمیکنن؛ یا میسوزن و میسازن؛ یا میسوزن و میسوزن؛ گاهی هم این سازش و سوزش تا یه جایی ادامه پیدا میکنه که سرو کلهی یک آقای جوونی تو زندگی این کوچولو که حالا احتمالا چند تا بچه دورشو گرفته پیدا میشه؛ اولش لابد سلام و علیک و وسطاش هم حرفای عاشقانه و اواخرش هم حرفهای خیلی عاشقانه....؛ آیا این هم یه جور کمبود نیست؟ (میدونم که روسپیگری یعنی ایجاد روابط جنسی نا مشروع برای تامین معاش)؛ با تعاریفی که در این مورد خوندم روسپیگیری انواع مختلف داره، آیا میشه این تعریف رو هم به تعاریف موجود، اگر نیست، اضافه کرد که روسپیگری یعنی ایجاد روابط نا مشروع برای کسب لذت جنسی و روحی)؛
کمبود مالی منجر به روسپیگیری نوع اول و کمبود احساسی و عشقی منجر به روسپیگیری نوع دوم؛ (من اصلا به واقعی و آگاهنه بودن چنین عشقی اعتقاد ندارم)؛و جالب اینکه همه اینخانمها و آقایون میدونن که کار که به اینجا رسید، طبق قوانین اسلام عزیز، خونشون حلاله؛ اما این عشق از اون عشقای آتشینه!!!!!؛
در کنار اینها وضعیت دختر،پسرهای اینجا هم قابل توجهه؛ اینطور که به نظر میرسه، بهشون بد نمیگذره!!!!!؛
مهمترین نکتهای که باید اشاره کرد برقعهای اسلامیه که خانمها رو از هر خطری از جمله خطر لو رفتن محفوظ نگه میداره، حالا کیه که بخواد این برقع رو بذاره کنار و کار خودشو سخت کنه؟
همه اینها راجع به هرات یکی از مذهبیترین شهرهای افغانستانه !!!!!؛
یک نکته دیگه؛ وقتی داشتم در مورد این موضوع سایتهای مختلف رو میدیدم متوجه شدم سوئد موفقترین کشور دنیا در کاهش مبادلات یا معاملات صنعت سکس با حمایت از روسپیها بوده، به این ترتیب که در این کشور فروش سکس آزاد و خرید اون جرم محسوب میشه؛
حدود یکی دو ماه پیش بود که از یکی از بچههای آی سی آر سی[1] در این مورد شنیدم؛ در مورد روسپیگری و نرخ (قیمت)؛ بسیار پایینش در این شهر؛ بعد با خودم فکر کردم که خوب طبیعیه دیگه؛ فقر تمام این مسایل رو به دنبال خودش داره؛ و از قدیم هم گفتن که دین و ایمان آدم رو به باد میده؛ بعد کم کم متوجه شدم نمیشه همه تقصیرا رو گردن فقر انداخت؛ به عبارتی این کار فقط برای دریافت پول نیست؛
در این مدتی که اینجا هستم، چندین بار جسته و گریخته از ارتباط زنهای متاهل و مخصوصا آقایون مجرد شنیدم، از دور افتادهترین مناطق فراه و نیمروز تا خود همین هرات؛ چند روز پیش هم در یک جایی یک نمونه زنده دیدم که طرفین در کمال خونسردی گفتن ما با هم دوست هستیم؛ احتمالا نامردیه اگر اسم این ارتباط رو روسپیگری بذاریم، اما با دلایلی که من براش دارم عملا هیچ فرقی با اون کار نداره؛
نمیدونم میانگین سن ازدواج دخترها در این کشور چندساله، اما تعداد دختربچههایی که خودم دیدم که یا عروسی کردن یا در شرف ازدواج هستن اونقدر زیاد بوده که یادم نیست، امروز هم یک نمونه عجیبشو شنیدم که اصلا همون باعث شد که این مطلب رو بنویسم؛
یکی از دوستان من در یکی از روستاهای، یادم نیست جلالآباد یا هرات، کار میکنه، یکبار موقع بازدید از روستا متوجه میشه که هفته آینده قراره یک دختر هشت ساله رو شوهر بدن به یک مرد 60 ساله؛ و فاجعه اینکه مرد 60 ساله این دختر رو در قبال دختر خودش گرفته؛ یعنی دو تا از آقایون (که اتفاقا!!! هر دو مولوی بودن)؛ تصمیم میگیرن دخترهای همدیگه رو عقد کنند؛ من دختر تو رو میگیرم؛ به جاش دخترم و بهت میدم؛
بعد که دوستم از این اتفاق مطلع میشه تصمیم میگیره جریان رو با حقوق بشر در میون بذاره، اونها هم فردا صبح به همون آدرس میرن و پدر و دختر رو میخوان، از دختر میپرسن راضی هستی که جواب منفی میده و پدر هم قول میده که قضیه رو منتفی کنه؛ دو هفته بعد که دوباره به اون خونه سر میزنه مادر دختر خبر میده که کار خودشون رو کردن و دختر و فرستادن بادغیس؛ دلیل رو که میپرسن؛ متوجه میشن که پدر خانواده جلوی چشمای دختربچه (عروس خانم)؛ روی مادر نفت میریزه، و به دختر میگه یک کلمه با دیگران در این مورد حرف بزنی مادرتو آتیش میزنم.....؛
این یک مورد از صدها و شاید هزارها مورد ازدواج اجباریه که در این مملکت به صور مختلف انجام میشه، عقد دختربچههای معصوم با مردهایی که ....؛ اکثر اونها آخر عاقبت خوبی پیدا نمیکنن؛ یا میسوزن و میسازن؛ یا میسوزن و میسوزن؛ گاهی هم این سازش و سوزش تا یه جایی ادامه پیدا میکنه که سرو کلهی یک آقای جوونی تو زندگی این کوچولو که حالا احتمالا چند تا بچه دورشو گرفته پیدا میشه؛ اولش لابد سلام و علیک و وسطاش هم حرفای عاشقانه و اواخرش هم حرفهای خیلی عاشقانه....؛ آیا این هم یه جور کمبود نیست؟ (میدونم که روسپیگری یعنی ایجاد روابط جنسی نا مشروع برای تامین معاش)؛ با تعاریفی که در این مورد خوندم روسپیگیری انواع مختلف داره، آیا میشه این تعریف رو هم به تعاریف موجود، اگر نیست، اضافه کرد که روسپیگری یعنی ایجاد روابط نا مشروع برای کسب لذت جنسی و روحی)؛
کمبود مالی منجر به روسپیگیری نوع اول و کمبود احساسی و عشقی منجر به روسپیگیری نوع دوم؛ (من اصلا به واقعی و آگاهنه بودن چنین عشقی اعتقاد ندارم)؛و جالب اینکه همه اینخانمها و آقایون میدونن که کار که به اینجا رسید، طبق قوانین اسلام عزیز، خونشون حلاله؛ اما این عشق از اون عشقای آتشینه!!!!!؛
در کنار اینها وضعیت دختر،پسرهای اینجا هم قابل توجهه؛ اینطور که به نظر میرسه، بهشون بد نمیگذره!!!!!؛
مهمترین نکتهای که باید اشاره کرد برقعهای اسلامیه که خانمها رو از هر خطری از جمله خطر لو رفتن محفوظ نگه میداره، حالا کیه که بخواد این برقع رو بذاره کنار و کار خودشو سخت کنه؟
همه اینها راجع به هرات یکی از مذهبیترین شهرهای افغانستانه !!!!!؛
یک نکته دیگه؛ وقتی داشتم در مورد این موضوع سایتهای مختلف رو میدیدم متوجه شدم سوئد موفقترین کشور دنیا در کاهش مبادلات یا معاملات صنعت سکس با حمایت از روسپیها بوده، به این ترتیب که در این کشور فروش سکس آزاد و خرید اون جرم محسوب میشه؛
4 Comments:
test
By Samira, At 9/11/2006 1:34 pm
درود بر تو سمیرا جان. این چند روز که نبودم اونجا هرچی سعی مردم به وبلاگت وارد بشوم نشد. امروز اولین کارم دیدن صفحه شما بود. نکته جالبی را طرخ کرده بودی. اتفاقا ما در اسلام آباد با دوتا از دوستان افغان درباره روابط جوانها در افغانستان و خیلی چیزهای دیگر گپ زدیم. لینک صفحه را برای آنها هم ارسال می کنم.
By Anonymous, At 9/12/2006 9:39 am
سلام
مطلب تو را خواندم از نگاهت به مسايل دورو بر لذت ميبرم
hassan d.f
By Anonymous, At 9/20/2006 1:49 pm
نمی دونم. من اسم این کار رو روسپیگری نمی ذارم. اسم اون ازدواج رو می تونم فروش دختر بگذارم ولی این ارتباط رو نه. نمی تونم حق حداقل انتخاب رو از چنین موجود بیچاره ای سلب کنم.آدمی که هیچی نداره.هرچقدر هم که این ارتباط بد و خطرناک باشه حداقل یه چیز برای اون آدم داره. این که خودش خواسته و انجام داده. فکر می کنم اگه تمام زندگیشو زیر و رو کنی فقط همین یک بار خودش چیزی رو انتخاب کرده باشه.
By Mandana In Red, At 10/06/2006 5:53 pm
Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
<< Home