عدالت انتقالی
دیروز و امروز به همون جلسه یا کارگاهی که دعوت شده بودم رفتم. این کارگاه رو بنیاد فردریش ایبرت برگزار کرده بود. این بنیاد در افغانستان مسایلی همچون افزایش آگاهی از جنگ و آگاهی جنسیتی را راههای میانبر توسعه میدونه. و موارد زیر رو متعهد شده؛
حمایت اجرای موافقت نامه صلح پترزبورگ و استراتژی ایجاد صلح
دموکراتیزه کردن و تغییر انتقال صلح آمیز وضعیت جنگ
دموکراتیزه کردن و تغییر انتقال صلح آمیز وضعیت جنگ
همکاری منطقهای و ادغام دوباره افغانستان در جامعه بینالملل و
ظرفیت سازی
حالا خیلی وارد این نمیشم که این سازمان کی هست و چی هست. چون نه اطلاعات زیادی دارم و نه لازم میدونم که داشته باشم. اما نکتهای که مهمه اینه که این یک سازمان یا بنیاد خارجیه و اومده به شیوههای مختلف صلح و دموکراسی رو در این کشور پایهگذاری کنه، ...ها..ه ..زهی خیال باطل، چرا؟
اول همه اینکه اصلا این دموکراسی که غربیها حرفش و میزنن اینجا تره هم براش خورد نمیشه، من نمیدونم چرا علیرغم اینکه این روزها همه دارن دم از بومی سازی و احترام به فرهنگها میزنن باز برای هرچیزی به خودشون اجازه میدن که نسخه بپیچن. یه نمونه خیلی بارزش هم همین دموکراسی که شده نقل و نبات و هرکسی داره یه جوری باهاش اعتبار کسب میکنه. تا جایی که یه بنیادی مثل ایبرت هم از اونور دنیا پامیشه میاد و میخواد اینجا رو به شیوه خودش دموکراتیزه کنه. یا حداقل خیلی که لطف کنه ظرفش رو باخودش میاره اینور و اینجا پرش میکنه. مساله من همین ظرف پیشساخته است. که معمولا سرجای خودش ساخته نمیشه؛
دوم اینکه این سازمان شده یکی از متولیهای برنامه عمل مصالحه ملی این کشور، اونم با علم کردن موضوع حقیقتیابی و عدالت انتقالی1. یعنی اینکه مردم بیان جنایتکارای جنگی رو شناسایی کنن و اونا رو به میز محاکمه بکشونن و حقشون رو کف دستشون بذارن. جالب اینجاست که تمام این جنایتکارای عزیز روز به روز پستهای کلیدی تری توی پارلمان میگیرن و کسی جرات نداره بهشون بگه بالای چشمتون ابرو، و همونایی که تا دیروز به نسلکشی متهم شده بودن امروز شدن وکلای ملت. پس تا اینجای کار مساله شناسایی حضرات کاملا متنتفیه؛ اما دل شیر میخواد که بره یقهشون رو بگیره؛
هدف این کارگاه هم دقیقا حول همین محور میگشت، یعنی بازنگری این برنامه عمل. برنامهی عملی که (مثلا)؛ دولت نوشته و قراره که یه روزی اجرا بشه؛
من توی این ورکشاپ با این که نه سر پیاز بودم و نه ته پیاز خیلی اظهار نظر کردم، و اصلا تمام حرف حسابم این بود که آقا جان مگه این مصالحه ملی دنبال صلح و آرامش نیست؛ پس چرا بازهم دنبال مجازات جنایتکارهای جنگیه، حرفم رو هم در نهایت اینطوری گفتم که حقیقت همون آینه شکستهایه که در اینجا کاملا مصداق داره، الان بدون شک دار و دسته انوری حق رو به انوری میدن چون ازشون دفاع کرده، دار و دسته مسعود و سیاف و دوستوم و ربانی و بقیه هم به همین ترتیب، حالا فکر نمیکنید این انتقام جویی به این وضعیت دامن بزنه و آتیش نفرتها و انزجارها رو شعله ورتر کنه، از طرفی مجازات و محاکمه اینهمه جنایتکار جنگی تو دنیا چه تغییری در کشورشون به وجود آورد، جز اینکه یه دو-سهماه و نهایتا یکسالی همه رو گذاشت سرکار، اون آدم هم مثل یکی از میلیونها آدمی که شهید شدن میمیره و با مردنش همه چیز تموم میشه، گفتن درس عبرت میشه، گفتم تمام زندگی ما درس عبرته، مگر این که شما به فکر تسلی خودتون باشید، اما تا زمانی که با چنین مسایلی تا این حد احساسی برخورد میکنید همین آش و همین کاسه، بعد بهم توپیدن که تو اصلا اینجا نبودی و درد ما رو نمیدونی که من گفتم درست به همین دلیل که دارم از بیرون میبینم بهتون میگم همه به یک اندازه محق هستند و همه به یک اندازه مجرم؛
بعد با خودم فکر کردم بهترین شیوه مجازات با جنایتکارای جنگی همون کاریه که طالبان با هزارهها کردن، انداختنشون توی قفس و گذاشتن توی باغ وحش، من معتقدم جنایتکار جنگی فقط باید تا روز مرگش تحقیر بشه، من به هیچ قیمتی با مرگ و اعدام موافق نیستم، اصلا همین نوع اعدام رو مغایر با حقوق بشر میدونم؛
[1]transaction justice
ظرفیت سازی
حالا خیلی وارد این نمیشم که این سازمان کی هست و چی هست. چون نه اطلاعات زیادی دارم و نه لازم میدونم که داشته باشم. اما نکتهای که مهمه اینه که این یک سازمان یا بنیاد خارجیه و اومده به شیوههای مختلف صلح و دموکراسی رو در این کشور پایهگذاری کنه، ...ها..ه ..زهی خیال باطل، چرا؟
اول همه اینکه اصلا این دموکراسی که غربیها حرفش و میزنن اینجا تره هم براش خورد نمیشه، من نمیدونم چرا علیرغم اینکه این روزها همه دارن دم از بومی سازی و احترام به فرهنگها میزنن باز برای هرچیزی به خودشون اجازه میدن که نسخه بپیچن. یه نمونه خیلی بارزش هم همین دموکراسی که شده نقل و نبات و هرکسی داره یه جوری باهاش اعتبار کسب میکنه. تا جایی که یه بنیادی مثل ایبرت هم از اونور دنیا پامیشه میاد و میخواد اینجا رو به شیوه خودش دموکراتیزه کنه. یا حداقل خیلی که لطف کنه ظرفش رو باخودش میاره اینور و اینجا پرش میکنه. مساله من همین ظرف پیشساخته است. که معمولا سرجای خودش ساخته نمیشه؛
دوم اینکه این سازمان شده یکی از متولیهای برنامه عمل مصالحه ملی این کشور، اونم با علم کردن موضوع حقیقتیابی و عدالت انتقالی1. یعنی اینکه مردم بیان جنایتکارای جنگی رو شناسایی کنن و اونا رو به میز محاکمه بکشونن و حقشون رو کف دستشون بذارن. جالب اینجاست که تمام این جنایتکارای عزیز روز به روز پستهای کلیدی تری توی پارلمان میگیرن و کسی جرات نداره بهشون بگه بالای چشمتون ابرو، و همونایی که تا دیروز به نسلکشی متهم شده بودن امروز شدن وکلای ملت. پس تا اینجای کار مساله شناسایی حضرات کاملا متنتفیه؛ اما دل شیر میخواد که بره یقهشون رو بگیره؛
هدف این کارگاه هم دقیقا حول همین محور میگشت، یعنی بازنگری این برنامه عمل. برنامهی عملی که (مثلا)؛ دولت نوشته و قراره که یه روزی اجرا بشه؛
من توی این ورکشاپ با این که نه سر پیاز بودم و نه ته پیاز خیلی اظهار نظر کردم، و اصلا تمام حرف حسابم این بود که آقا جان مگه این مصالحه ملی دنبال صلح و آرامش نیست؛ پس چرا بازهم دنبال مجازات جنایتکارهای جنگیه، حرفم رو هم در نهایت اینطوری گفتم که حقیقت همون آینه شکستهایه که در اینجا کاملا مصداق داره، الان بدون شک دار و دسته انوری حق رو به انوری میدن چون ازشون دفاع کرده، دار و دسته مسعود و سیاف و دوستوم و ربانی و بقیه هم به همین ترتیب، حالا فکر نمیکنید این انتقام جویی به این وضعیت دامن بزنه و آتیش نفرتها و انزجارها رو شعله ورتر کنه، از طرفی مجازات و محاکمه اینهمه جنایتکار جنگی تو دنیا چه تغییری در کشورشون به وجود آورد، جز اینکه یه دو-سهماه و نهایتا یکسالی همه رو گذاشت سرکار، اون آدم هم مثل یکی از میلیونها آدمی که شهید شدن میمیره و با مردنش همه چیز تموم میشه، گفتن درس عبرت میشه، گفتم تمام زندگی ما درس عبرته، مگر این که شما به فکر تسلی خودتون باشید، اما تا زمانی که با چنین مسایلی تا این حد احساسی برخورد میکنید همین آش و همین کاسه، بعد بهم توپیدن که تو اصلا اینجا نبودی و درد ما رو نمیدونی که من گفتم درست به همین دلیل که دارم از بیرون میبینم بهتون میگم همه به یک اندازه محق هستند و همه به یک اندازه مجرم؛
بعد با خودم فکر کردم بهترین شیوه مجازات با جنایتکارای جنگی همون کاریه که طالبان با هزارهها کردن، انداختنشون توی قفس و گذاشتن توی باغ وحش، من معتقدم جنایتکار جنگی فقط باید تا روز مرگش تحقیر بشه، من به هیچ قیمتی با مرگ و اعدام موافق نیستم، اصلا همین نوع اعدام رو مغایر با حقوق بشر میدونم؛
[1]transaction justice
3 Comments:
اول اینکه بپا سرتو به باد ندی که این دوستان افغانی خوب خشن تشریف دارن. دوم اینکه بهشون بگو وضعیت شما خیلی هم با ما فرق نداره بنابراین می فهمم شما در چه حالی هستین... کاش داستان به بند کشیده شدن ضحاک رو توسط فریدون براشون تعریف می کردی که با وجود اون همه جنایت در فرهنگ ایران باستان فریدون به خودش اجازه نداد جونی رو که خداداده از ضحاک بگیره. بلکه مفهوم داستان این بود که بدی همیشه هست ولی باید به دست نیکی در بند و کنترل باشه.
موفق باشی و به امید دیدار
By Anonymous, At 5/27/2006 9:54 pm
آفرین ماندانا. خوب چیزی گفتی. فریدون مجازت ضحاک رو به فرموده سروش به روز پایانی جهان موکول کرد و فقط در البرز وه به بندش کشید. آفرین بر تو ماندانا
By Anonymous, At 6/08/2006 1:04 pm
سلام
من فکر می کنم بهترین مجزات جنایتکارهای جنگی و خائنین به مملکت اینه که تا آخر عمرشون تو اردوگاه های کار اجباری برای احداث تاسیسات زیربنایی کار کنن.
By Anonymous, At 6/10/2006 6:24 pm
Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
<< Home