Daftar Yaddasht

16.5.06

حس وسط نا کجا آباد بودن

امروز یازدهمین روزیه که از مدنیت دورم، درست وسط ناکجا ‌آباد؛ استان فراه که قبلا ذکر خیرش رو کردم؛ با گرمای بالای 45 درجه در ماه ثور؛ بدون برق دایمی، آب، تلفن، اینترنت، تلوزیون و روزنامه و از همه بدتر با توالت و حمام و غذاهای غیرقابل تحمل و البته پر از درخت زردآلوی تلخ و توت مجانی که روزی حداقل 3 نفر دعوتت می‌ کنن به باغشون و بامیه و خیار و دوغ مشک؛ اما نمی‌دونم چرا با تمام اون سختی‌هاش اونجا احساس دلتنگی نمی‌کنم؛‌شاید چون جنس مردمش هم مثل بافت شهر سنتی و بی غل و غش مونده و هنوز زرق و برقی نشده؛ این صداقت و سادگی رو تقریبا تا حالا هیچ جای دیگه ندیدم؛ حتی توی کلانی؛ تنها توی این شرایط و بین این آدم‌هاست که احساس می‌کنم واقعا خودم هستم؛خود خودم؛ هیچ نیازی به نقش بازی کردن نیست؛‌ نه لبخند زورکی؛ نه اظهار فضل؛ نه عذر و بهونه و نه تحمل همه اینها؛ هیچی ؛ فقط کافیه خودتو به هر لحظه که پیش می‌آد بسپاری و مثل پرنده‌ها سبکبال شی؛ بس خلاص!؛

0 Comments:

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]



<< Home