!جاهای دیگهای که به دیدنش میارزه
بالاخره بعد از نود و بوقی یه مهمون به خونه من اومد، یکی از همکارای کابل که برای یکهفته به جای هتل اینجا اومده. اینطوری خوبه که تجربه مهمونداری رو پیدا میکنم. روزا اون به کارخودش میرسه، و عصرها میریم تو شهر میگردیم و شب میاییم آشپزی میکنیم؛
ایندفعه جاهای جدید رو دیدم. من اصلا نمیدونستم که مقبره جامی و امام فخر رازی هم در هراته. برای هر کدومشون یه چیزی شبیه مقبره درست کردن که خوب یه طورایی رقت انگیزه و اصلا شایسته نیست. تازه همین بناها رو هم اسماعیل خان - والی قبلی هرات درست کرده. البته طبق توضیحاتی که خوندم یه چیزایی بوده که طی جنگهای روسها و احتمالا مجاهدا خراب شده. به هرحال الان جز چندتا سنگ قبر کج و کوله و یه معماریه بدون هویت که اخیرا درست شده چیزی وجود نداره؛
یه جای جالبه دیگه مقبره خواجه غلتان. از فرشید در مورد اینجا شنیده بودم و همیشه دوست داشتم که میدیدم. تصور می کردم یه دشت سرسبزی باشه که آدما بالای اون وای میستن ونیت می کنن و غلت می خورن و میان پایین. اما اینطوری نبود. این هم یه جایی شبیه همون مقبرههایی که گفتم بود. یه حیات کوچولوی نمیدونم چند متری که یه تخته سنگ وسطش گذاشتن. کف حیات هم شن و ماسه است. آدمها سرشون رو روی تخته سنگ میذارن ودراز می کشن مثل اینکه سرشون رو روی بالش گذاشته باشن. بعد نیت می کنن و یه غلت (غلط؟ یا غلت؟) می خورن. اگر حاجتشون براورد بشه که به سمت راست میغلطن و در غیر اینصورت با یه حرکت 90 درجه به سمت پایین می چرخن.
اونجا 2-3 نفر رو دیدم که غلطیدن اما کسانی رو هم دیدم که هیچ حرکتی نکردن. خودم هم جراتشو نداشتم. یکی اینکه زمین خیلی خاکی بود و لباسای من مناسب نبود یکی دیگه هم اینکه احساس کردم اعتقادی رو که لازمه ندارم. و مطمئن هستم اگر اون اعتقاده نباشه یک سانت هم جابجا نخواهم شد؛
یه جای دیگه که رفتیم تخت سفر بود که قبلا هم رفته بودم و در موردش هم نوشته بودم. الان که بهار شده خیلی قشنگ شده بود و کلی اکسیژن ذخیره کردم؛
آها.. یه هتل 5 ستاره هم شهرداری ساخته، البته شهرداری هزینه کرده و ترکها ساختن اما هنوز بهرهبرداری نشده چون باید اجاره بدن به یکی و گمون نمیکنم کسی به این زودیها چنین ریسکی رو قبول کنه و انقدر هزینه کنه. آخه هتل 5 ستاره و به اون عظمت توی هرات مگه چقدر مشتری داره. به غیر از 4 تا خارجی که اونا هم میرن مارکوپولو. در ضمن از این –این عبارت افغانی بود- از لحاظ امنیتی هم جای بحث داره، چون خارج شهره و جون میده برای حملههای مسلحانه و انتحاری و استشهادی و استفراغی(بابا منظورم طلب فراغ بود)؛
ایندفعه جاهای جدید رو دیدم. من اصلا نمیدونستم که مقبره جامی و امام فخر رازی هم در هراته. برای هر کدومشون یه چیزی شبیه مقبره درست کردن که خوب یه طورایی رقت انگیزه و اصلا شایسته نیست. تازه همین بناها رو هم اسماعیل خان - والی قبلی هرات درست کرده. البته طبق توضیحاتی که خوندم یه چیزایی بوده که طی جنگهای روسها و احتمالا مجاهدا خراب شده. به هرحال الان جز چندتا سنگ قبر کج و کوله و یه معماریه بدون هویت که اخیرا درست شده چیزی وجود نداره؛
یه جای جالبه دیگه مقبره خواجه غلتان. از فرشید در مورد اینجا شنیده بودم و همیشه دوست داشتم که میدیدم. تصور می کردم یه دشت سرسبزی باشه که آدما بالای اون وای میستن ونیت می کنن و غلت می خورن و میان پایین. اما اینطوری نبود. این هم یه جایی شبیه همون مقبرههایی که گفتم بود. یه حیات کوچولوی نمیدونم چند متری که یه تخته سنگ وسطش گذاشتن. کف حیات هم شن و ماسه است. آدمها سرشون رو روی تخته سنگ میذارن ودراز می کشن مثل اینکه سرشون رو روی بالش گذاشته باشن. بعد نیت می کنن و یه غلت (غلط؟ یا غلت؟) می خورن. اگر حاجتشون براورد بشه که به سمت راست میغلطن و در غیر اینصورت با یه حرکت 90 درجه به سمت پایین می چرخن.
اونجا 2-3 نفر رو دیدم که غلطیدن اما کسانی رو هم دیدم که هیچ حرکتی نکردن. خودم هم جراتشو نداشتم. یکی اینکه زمین خیلی خاکی بود و لباسای من مناسب نبود یکی دیگه هم اینکه احساس کردم اعتقادی رو که لازمه ندارم. و مطمئن هستم اگر اون اعتقاده نباشه یک سانت هم جابجا نخواهم شد؛
یه جای دیگه که رفتیم تخت سفر بود که قبلا هم رفته بودم و در موردش هم نوشته بودم. الان که بهار شده خیلی قشنگ شده بود و کلی اکسیژن ذخیره کردم؛
آها.. یه هتل 5 ستاره هم شهرداری ساخته، البته شهرداری هزینه کرده و ترکها ساختن اما هنوز بهرهبرداری نشده چون باید اجاره بدن به یکی و گمون نمیکنم کسی به این زودیها چنین ریسکی رو قبول کنه و انقدر هزینه کنه. آخه هتل 5 ستاره و به اون عظمت توی هرات مگه چقدر مشتری داره. به غیر از 4 تا خارجی که اونا هم میرن مارکوپولو. در ضمن از این –این عبارت افغانی بود- از لحاظ امنیتی هم جای بحث داره، چون خارج شهره و جون میده برای حملههای مسلحانه و انتحاری و استشهادی و استفراغی(بابا منظورم طلب فراغ بود)؛
2 Comments:
سلام خواهر مجاهد...
علیک بالگذاشتن عکس بیشتر
یه عکس کار چند تا متن رو میکنه
سلامت باشی و دور از انفجار انتحاری
By Anonymous, At 4/19/2006 2:49 pm
سلام
اگه می دونستم از اومدن مهمون انقدر خوشحال می شی و از اون مهمتر مهمون داشتن منجر به کشف اماکن جدید می شه تا حالا یه سری بهت زده بودم
By Anonymous, At 4/19/2006 6:59 pm
Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
<< Home