Daftar Yaddasht

1.4.06

تجارت بی درد سر؛ گرفتاری پر درد سر؛


ایندفعه که داشتم از دوغارون به سمت مشهد می اومدم اطلاعات جالبی راجع به ترانزیت مواد به ایران گرفتم. موضوع از این قرار بود که یکی از مسافرا وسایل زیادی داشت و بخاطر همین در ایست بازرسی تایباد کمی بیشتر از معمول معطل شدیم. بعد صحبت این شد که این گشتن چه فایده داره, مثل وسایل خودم که تقریبا کیف دستیم رو هیچوقت نمی گردن و حتی چمدونم رو هم اصلا خوب بررسی نمی کنن. بعد راننده گفت این مرز بهترین نقطه است, چون وضعیت زابل و نیمروز خیلی بده و ممکنه از مرز به راحتی رد کنن ولی تا به زاهدان یا مشهد یا کرمان برسن چندین ایست بازرسی هست. اما از مرز دوغارون ظاهرا اگر از تایباد رد شی دیگه مشکلی نیست. بعد گفت که سه روز پیش 1 کیلو کریستال از یک نوجوون گرفتن؛ یا اینکه اصلا منبع درآمد اصلی راننده های اتوبوس همین کاره, یا بعضی از راننده های ماشین های غیر تاکسی, یا بعضی از مردم؛
من تو این گفتگو سعی کردم ته و توی قضیه رو در بیارم و این اطلاعات رو هم گرفتم؛
فروش هر یک کیلو کریستال در ایران 3 میلیون تومان سود داره (نمیدونم کریستال چه کوفتیه)؛
قیمت انتقال هر یک کیلو تریاک – که معمولا توسط راننده های اتوبوس انجام میشه- 600 هزارتومانه, اشتباه نشه؛ فقط قیمت جاسازی و رد کردن از مرز نه قیمت مواد؛
قیمت انتقال هر یک کیلو حشیش- که معمولا توسط راننده های سوار انجام میشه- 120 هزار تومانه؛
قیمت انتقال هر یک کیلو طلا –شمش یا طلای دسته دوم- 800 هزار تومنه
خباثت ها؛
از جمله خباثت هایی که میشه اینه که مثلا راننده ای که میخواد مواد رو ببره قبل از مرز تایباد به بهانه ای از ماشین پیاده میشه و مواد رو داخل وسایل یک افغانی بدبخت میذاره, تا چنانچه مشکلی پیش اومد به اسم اون تموم شه, اگر اون بیچاره رو بگیرن که وای بحالش و خوش بحال راننده خبیث که از مهلکه نجات پیدا کرده؛ اگر نگیرن نزدیکای مشهد باز به یه بهانه ای میاد پایین و بسته رو از جایی که گذاشته بود در میاره و یه جایی تو صندوق عقب می چپونه؛
گاهی اوقات مسافری میخواد مواد رد کنن؛ - ممکنه افغانی یا ایرانی باشه- وقتی نشست صندلی عقب بسته ای رو که داره یه جای ماشین مساله توی جیبای کاور صندلی جلو قایم می کنه, و خودش یه سمت دیگه ماشین می شینه, اگر گرفتنش که احتمالا مسافر بغلی یا راننده گرفتار میشه و این مسافر خبیث نجات پیدا می کنه؛ اگر هم نگرفتن که قبل از پیاده شدن خیلی راحت وسایلش رو جمع می کنه ومیره پی کارش؛
گاهی اوقات به مسافرا بسته ای رو میدن مثلا 2-3 تا طاقه پارچه بعد بهشون میگن کرایه تون رو میدیم؛ 20 هزارتومن اضافه هم میدیم اینا رو بدین فلانی, اون مسافر بخت برگشته از همه جا بیخبر هم قبول میکنه, اگر رد بشه که منتفیه اما اگر یک پلیس با هوش پیدا بشه و به طاقه های پارچه شک کنه و با کاتر بیفته به جونش و مواد رو کشف کنه روزگار اون مسافر سیاهه, و صاحب خبیث مواد رو نه کسی دیده نه کسی شناخته ؛
با یه حساب سرانگشتی در مورد مقایسه قیمت تریاک در این دو کشور - 140 دلار اینجا با 2میلیون تومن ایران سودآور بودن این تجارت و عمق فاجعه کاملا روشنه؛
من همیشه تاکید می کنم که تو این مسیر نگران این نباشین که چیزی از توی ساک یا چمدونتون بردارن فقط مراقب باشین که چیزی توش نذارن و تا جایی که ممکنه به همه جیب ها و زیپ ها قفل بزنید؛

5 Comments:

  • ای بابا کریستال همون شیشه یا اشک خداست دیگه!

    By Anonymous Anonymous, At 4/01/2006 10:11 pm  

  • چشم سمیرا جون. من که فعلا با اون ور کاری ندارم ولی نکته خوبی رو گفتی. تو هم مراقب خودت باش

    By Anonymous Anonymous, At 4/02/2006 1:47 pm  

  • الآن يادم اومد كه خيلي از ايراني هاي ولگرد خيابون چند سال پيش با يك پاسپورت و يه بليط ارزون قيمت رفتند به آلمان و سوئد و نروژ و دانمارك و خيلي جاهاي ديگه پناهنده شدن (از زور بي كاري ) و خيلي هاشون الآن با يه تابعيت اروپائي و مقدار زيادي پول هر از چند گاهي به ايران مي يان و حسابي جلوي فك و فاميل هاي گدا گشنشون كلاس الكي ميزانو پز مي دن بعضي هاشون كه اصلا فارسي يادشون رفته. بگذريم كشور ما هم كه به مهمان نوازي شهره آفاق است ( البته از دره عقب و صندليه جلو) پذيراي تعداد زيادي از مهمانان افغاني است كه در اين مدت نتوانسته اند از سر عمله بيشتر ترقي كنند و حتي نمي توانند به طور محضري يك دوچرخه داشته باشند. چه كار كنيم ديگه داريم از مهمان نوازي مفرط خفه مي شيم. حالا هم يكي ديگر از مظاهر مهمان نوازي جماعت ايروني را شنيدم !!! جاسازي انواع مواد در ساك يك افغاني !! بعضي هاوقتي مي گن افغاني انگار دارن از يك گونه جانوري حرف مي زنن.واقعا كه خيلي پست و بي شرف هستند منظور راننده هاي محترم آن خط است.

    By Anonymous Anonymous, At 4/02/2006 4:06 pm  

  • یادم باشه اگه خواستم بیام اون طرفا همه چیزو دودستی بگیرم تو بغلم. ولی تجارت وسوسه انگیزیه، کافیه یارو یه ذره تحت فشار باشه تا ریسکشو بپذیره. راستی داستان طلا چی بود؟

    By Anonymous Anonymous, At 4/09/2006 11:25 am  

  • khO aLan hami khOde sHooma
    aya darOOne iija haSSin?
    ya darOOne ooyeki jaye ghaBLi?

    By Blogger Bong Tara, At 4/15/2006 11:53 pm  

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]



<< Home